Skip to content
دسته بندی:   بازاریابی
زمان کل:   8   دقیقه
نویسنده:   مازن حریری
خلاصه : 

شخصی‌سازی  در حد کوکاکولا

مازن حریری
 مدیرعامل رسانه پنجره خلاقیت

اميدوارم تا اين‌جاي مجله که صفحات اول است، سرسري و بدون توجه ورق نزده باشيد تا به اين مطلب برسيد. اگر اين‌طور بوده است، پيشنهاد مي‌کنم يک صفحه به عقب برويد و آگهي صفحه‌ي دو مجله را که دقيقا روبه‌روي فهرست چاپ شده است، نگاه کنيد. يک آگهي از برند کامان که مي‌گويد قرار است به سنت قديمي بازاريابي، يک هديه بگيريد. بگذاريد براي شما که زحمت کشيده‌ايد و داريد اين مطلب را مي‌خوانيد، راز اين آگهي را فاش کنم. چند سالي‌ست که معتقدم بايد شخصي‌سازي براي مشتري را از بازارهاي گوشه‌اي (Niche market) به بازارهاي انبوه و بزرگ (Mass market) کشاند و در يک بازار وسيع از مشتريان براي هرکدام از آن‌ها به‌شکل شخصي، خلق تجربه کرد و وفاداري به‌وجود آورد. اين ايده در ذهنم بود تا اين‌که مدتي پيش در برند کامان، موفق به اجراي چنين ايده‌اي شديم و استقبال از آن در حدي بود که در تصورمان هم نمي‌گنجيد.

بگذاريد قبل از اين‌که بگويم چه کار کرده‌ايم، به تجربه‌هاي صورت‌گرفته در برندهاي معتبر جهان براي شخصي‌سازي در بازار انبوه اشاره کنم. به‌نظرم مهم‌ترين تجربه مربوط به کمپاني کوکاکولاست که مثلا در کشور عراق تحقيقي انجام داد تا ببيند کدام اسم‌ها در بين مردم بيش‌تر هستند و آن اسم‌ها را روي قوطي‌هايش آورد. مثلا اگر فردي اسمش «محسن» بود، آن بطري را مي‌خريد که نام «محسن» روي آن درج شده باشد و به اين طريق نوعي شخصي‌سازي در يک بازار گسترده صورت مي‌گرفت. برندهايي نظير کيندر و استارباکس هم تا حدي مي‌خواستند به اين صورت عمل کنند، که در مقياسي ديگر و به گونه‌اي متفاوت تر عمل کردند و براي مشتريان‌شان تجربه آفريندند. اين اواخر، خانم «آنجلينا جولي» هم در قالب برند عطر خود، به جامعه‌ي مشتريان پيشنهاد کرده که عطر خاص خود را در سايت اين برند بسازند و استفاده کنند و اين اتفاق، همزمان با اجراي ايده‌اي بود که ما در کامان پيش برديم.

کاري که کرديم چه بود؟ اول از همه از مشتريان داخلي‌مان يا Internal Customer شروع کرديم. مي‌دانيد که در دنياي کسب‌وکار به کارکنان يک سازمان، مشتريان داخلي مي‌گويند. ما به کارکنان‌مان گفتيم يک عکس از کودکي خودشان يا فرزندشان به ما بدهند و آن عکس را روي جعبه‌ي کرم‌هاي کامان چاپ کرديم و به هرکدام‌شان ارائه داديم. آن‌ها عکس را که روي محصول مي‌ديدند چنان ذوقي مي‌کردند که نگو و نپرس. حتي يکي از کارکنان، محصولي را که عکس فرزندش روي آن چاپ شده بود، به مادرشوهرش هديه داد و براي‌مان تعريف مي‌کرد که اگر ياقوت و جواهر هم به او مي‌داد، اين‌قدر خوشحال نمي‌شد که با ديدن اين بسته‌ي کرم که عکس نوه‌اش روي آن بود، خوشحال شد. ما قرار بود در قالب اين کمپين، حس مشتري را درگير کنيم و از بازخوردهايي که از همکاران‌مان گرفتيم، به اين نتيجه رسيديم که مي‌توانيم آن را در مقياس بسيار بزرگ‌تر امتحان کنيم.

استقبال مشتريان در زمان اجراي اين کمپين، واقعا فراتر از تصور بود. وقتي در اينستاگرام اين کمپين را اطلاع‌رساني کرديم و گفتيم که به سايت‌مان بيايند و اين امکان را دريافت کنند، چنان جمعيتي روي سايت آمد که سايت، داون شد. همکارانم گفتند حدود پانصد هزار نفر در يک زمان کوتاه روي سايت‌مان آمده بودند. ما هم که ديديم وضعيت اين‌گونه شده است، از تهديد، فرصت ساختيم و اعلام کرديم کساني که به دليل ايراد فني سايت نتوانسته‌اند عکس‌شان را دانلود کنند، مي‌توانند بار ديگر به سايت بيايند و اين کار را به نتيجه برسانند و در ضمن يک کد تخفيف هم با عنوان ERROR (اشاره به ايراد فني سايت) براي‌شان در نظر گرفتيم.

مدتي قبل از اين‌که اين کمپين را اجرا کنيم، رقباي ما عليه محصولات ما مطالبي کار کرده بودند که مي‌توانست تاثيراتي منفي روي ذهن مخاطبان‌مان داشته باشد، اما کمپين عکس کودک چنان بازخوردهايي پيدا کرد که به‌اصطلاح عامه، سم‌پاشي‌هاي رقبا را شست و برد.

در ضمن، يک رقابت ديرينه در صنعت ما در مورد شيشه‌ي مغازه‌ها وجود دارد. هرکدام از رقبا مي‌خواهند دل مغازه‌دار را به‌دست آورند تا پوسترشان روي شيشه باقي بماند و آن‌چه من دريافته‌ام اين است که مغازه‌داران آن پوسترهايي را نگه مي‌دارند که حاوي يک هديه براي مشتريان‌شان است. نظير همين که ما در کامان اجرا کرديم و از مشتري خواستيم يک کد را با موبايلش اسکن کند و فرآيند درج عکس کودکي خود يا عزيزش را روي جعبه‌ي کرم کامان به سرانجام برساند تا برايش ارسال شود. اين کمپيني‌ست که مي‌تواند ادامه‌دار باشد و مختص يک زمان خاص نيست. هربار براي مشتري جايزه مي‌گذاريم که اگر محصول ما را درصفحه‌ي شخصي‌اش تبليغ کند، مي‌تواند اين جايزه را از کامان دريافت کند و اين ماجرا ادامه دارد...

معتقدم در دنياي کسب‌وکار، ديگر غلبه با فضاي ديجيتال نيست. کسب‌وکارها حالا کم‌کم بايد به دنياي «فيجيتال» فکر کنند که تلفيقي‌ست از فضاهاي فيزيکي و ديجيتال. حالا مشتري در لحظه‌ي حضور در يک مغازه بايد يک تجربه هم از محصول در دنياي ديجيتال داشته باشد و اين مي‌تواند به‌شکل برعکسش هم اتفاق بيفتد. کاري که مثلا آمازون در قالب خريد برند فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي هول‌فودز و آمازون‌گو دنبال مي‌کند و اين احتمالا به‌تدريج همه‌گير خواهد شد. فکر مي‌کنم ما در اين سطح تنها برند در ايران و شايد جهان باشيم که رويکرد شخصي‌سازي را در قالب تلفيق فضاي فيزيکي و ديجيتال و در بازار FMCG (کالاهاي تندمصرف) و نيز بازارهاي انبوه دنبال مي‌کنيم و مزدمان را هم از مخاطب خاص و عام گرفته‌ايم. در مورد مخاطب خاص و نخبه مي‌توانم اين را بگويم که بسياري از تحليلگران حرفه‌اي بازاريابي، بدون اين‌که با ما در ارتباط باشند، در تحليل‌هاي‌شان ما را کنار برندهاي معتبري نظير کوکاکولا نشاندند و خلاقيت‌مان را در اين کمپين ستودند که اين هم از نتايج بسيار خوبي بود که کسب کرديم.  

دسته بندی:   کارآفرینی
زمان کل:   8   دقیقه
نویسنده:   مازن حریری
خلاصه : 

وقتی هر سه ثانیه، یک کِرِم کامان فروختیم

مازن حریری

مدیرعامل رسانه پنجره خلاقیت

الان که قرار است سرمقاله این شماره را بنویسم، یادم می‌افتد واقعا ماه اسفند است و ما به پایان سال پرفرازونشیب ۱۴۰۳ رسیده‌ایم. نگاه به تقویم روزها و دانستن تاریخ هر روز، یک چیز است؛ درک مفهوم این تغییر و نو شدن از خلال برگه‌های تقویم روی میزت، یک چیز دیگر. لحظاتی پیش که نوشتن را شروع کردم، این حس دوم به من دست داد و من غرق در آگاهی نسبت به این سال سخت شدم. سالی که جزو معدود دوره‌هایی برای کسب‌وکارها بود که نیاز به دانش روز کسب‌وکار و مدیریت تغییر و تحول تا این حد احساس نشده بود. خوشبختانه در قالب مجله خلاقیت هربار دانش روز رهبری و مدیریت کسب‌وکار را در اختیار کارآفرینان قرار می‌دهیم؛ طوری که هم خودمان این محتوا را به‌کار می‌بندیم، هم در دسترس هموطنان عزیزمان برای اجرایی‌شدن قرار می‌دهیم تا کسب‌وکارهای‌شان را بر بنیان‌های درست، نوسازی و اداره کنند.

ولی بحث من در این مقاله، بخش دوم موضوعی‌ست که عرض کردم. نکته اول، نیاز به دانش روز کسب‌وکار بود و مورد دوم، مدیریت تغییر و تحول.

در کتابم با عنوان «بازیگوش بازی‌ساز» از دوره‌هایی در زندگی حرفه‌ای‌ام صحبت کرده‌ام که لزوم تغییر و تحول در کاروکسب، هم از خلال آمار و ارقام اقتصاد کلان احساس می‌شود، هم مولفه‌های سازمان کارآفرینانه‌تان این را به شما القا می‌کند. در این‌جاست که کارآفرینان دچار احساسی دوگانه می‌شوند. یا می‌توانند از موج‌های تغییر بترسند و در لاک دفاعی فرو بروند و محافظه‌کاری در پیش بگیرند تا از داشته‌های‌شان دفاع کنند و هوا که آرام شد و موج‌ها که فرو نشست، بار دیگر آفتابی شوند و مسیر رشد و توسعه را در پیش گیرند. اتفاقا متفکران و مشاورانی در کسب‌وکار هستند که همین را برای‌تان تجویز می‌کنند و دست به تئوریزه‌کردن این رویکرد می‌زنند. گفتن ندارد که در برخی موارد هم موفق می‌شوند و می‌توانند از «جواب‌بودنِ» این ذهنیت در مقابله با انواع بحران‌های کسب‌وکار، داد سخن سر دهند.

من با چنین رویکردی موافق نیستم. نشان به آن نشان که در نیمه دوم سال ۱۴۰۳ وقتی قیمت نهاده‌های تولید، بسیار بالا رفت و ارز در مملکت گیر نمی‌آمد که پول منابع اولیه تولید محصول را بدهیم، در جلسه‌ای با اعضای تیم‌مان همه گفتند که باید از بودجه بازاریابی‌مان کم کنیم و بزنیم به زخم‌های سازمان‌مان و به اصطلاح کف بازاری، «چاله‌چوله‌های‌مان» را پر کنیم. منتها من می‌دانستم این روش در هنگامه بحران‌های عدیده اقتصادی، سم مطلق است. اینجاست که احساس دوم پیش می‌آید که ضد آن رویکرد لاک دفاعی‌ست.

می‌خواهم برای اثبات حرفم شما را ارجاع دهم به سخنی از «ایساک آدیزس» استاد بی‌بدیل علم مدیریت که در یکی از کتاب‌هایش با عنوان «چگونه شرایط بحرانی را مدیریت کنید؟» یک استدلال بی‌نظیر را مطرح می‌کند. می‌گوید خیلی از شرکت‌ها وقتی بحران اقتصادی پیش می‌آید، صاف می‌روند سراغ کم‌کردن هزینه‌های استراتژیک مثل هزینه‌های بازاریابی. ولی چنین کاری، مثل این می‌ماند که یک فرد بخواهد وزنش را کم کند و برای این مهم بیاید یکی از دست‌هایش را قطع کند. در این صورت، وزنش کم شده، ولی واقعیت تلخ این است که یک دست ندارد. این رویکرد در مقیاس انسانی و جسمی، بسیار غیرقابل قبول به‌نظر می‌رسد، ولی می‌خواهم بگویم این دقیقا همان کاری‌ست که خیلی از کسب‌وکارها در پیش می‌گیرند و در سال ۱۴۰۳ به‌وفور شاهد اجرای این روش مدیریتی در سازمان آنها بودیم.

در دنیای کارآفرینی، گفته معروفی از «وارن بافت» وجود دارد که می‌گوید وقتی همه ترمز می‌کنند، تو گاز بده و این خود می‌رساند که باید در بحران‌ها چگونه عمل کرد و به چه‌صورت پیش رفت.

منتها این گازدادن در زمانه‌ای که همه روی ترمز زده‌اند، اقتضائات خاص خودش را دارد. وقتی می‌گویم از بودجه بازاریابی و موارد راهبردی از این دست، کم نکنید، منظورم این نیست که به روال پیش از بحران ادامه دهید و تمام تلاش‌تان را بگذارید روی اینکه انگار آب از آب تکان نخورد. حاشا و کلا. این نسخه فروپاشی برای یک سازمان کارآفرینانه است.

من در عین اینکه می‌گویم بودجه بازاریابی را کم نکنید، بر مفهوم چابک‌سازی، بیش از پیش تاکید می‌کنم. اصلا مگر می‌شود در این زمانه اقتصادی، راهکار پیشرفت ارائه داد و سراغ چابک‌سازی نرفت.

بر این اساس، من در این نوشتار می‌خواهم راهکار خودم را در زمینه چابک‌سازی یا Agility ارائه دهم و برای اثبات حرفم، نخست به نتایجی که از این رویکرد کسب کرده‌ایم، اشاره می‌کنم. ما در نیمه دوم سال ۱۴۰۳ که خودتان می‌دانید از نظر رکود تورمی، چه خبر بود، رکوردهای فروش‌مان را در محصولات شرکت «سیلانه سبز» جابه‌جا کردیم، چندان‌که به رکورد فروش هر سه ثانیه، یک کِرِم کامان دست پیدا کردیم و آن را در خیلی از بیلبوردهای تبلیغاتی که احتمالا در سطح شهر دیده‌اید، اطلاع‌رسانی کردیم.

حالا بگذارید بگویم نسخه پیشنهادی من برای چابک‌سازی چیست؟ از دیرباز، کارآفرینان (منظورم کارآفرینان واقعی‌ست، نه آنها که خصولتی‌اند و اسم خودشان را کارآفرین گذاشته‌اند) تضاد بنیادینی با بروکراسی داشته‌اند. بسیاری از متفکران علم اقتصاد، بروکراسی را عامل مرگ نوآوری و خلاقیت در سازمان دانسته‌اند و به‌گمانم، چه درست، این نکته را نشانه رفته‌اند و گوشزد کرده‌اند. اگر در یک سازمان دولتی بتوان بروکراسی را تحمل کرد (که آن هم آسیب‌های دوره‌ای و نسلی خاص خودش را دارد)، تحمل بروکراسی برای یک سازمان کارآفرینانه، زهرتر از سم است.

بروکراسی چگونه در یک سازمان کارآفرینانه نفوذ می‌کند؟ مثلا شما با تیم‌تان به یک ایده خلاقانه برای تحول در بازار می‌رسید و وقتی می‌خواهید آن را اجرا کنید، به جملاتی از تیم اجرایی برمی‌خورید، مثل اینکه، «حالا داریم پیگیری می‌کنیم» یا «فلانی، آن بخش از کار را انجام دهد تا ما بقیه‌اش را پیش ببریم» و مواردی از این دست. در مقام کارآفرین وقتی با چنین جملاتی مواجه می‌شوید، بدانید و آگاه باشید که باید به جنگ بروکراسی شکل‌گرفته در سازمان‌تان بروید. لایه‌ها را کنار بزنید و فرآیند را خطی و به ساده‌ترین شکل ممکن درآورید تا بتوانید مدیریتش کنید. از تصمیم تا اجرا هر چقدر که در گرفت‌وگیر سازمان‌تان دچار می‌شوید، باید سراغ شخم‌زدن بروید و چابک‌سازی سازمانی را در اولویت قرار دهید. در این صورت است که وقتی پدال گاز را فشار می‌دهید، واقعا این کار را می‌کنید، وگرنه خیلی از کارآفرینان به خیال خودشان دارند همین کار را انجام می‌دهند، ولی حواس‌شان نیست که ترمزدستی، بالاست و نهایت کاری که دارند پیش می‌برند، سوزاندن موتور ماشین است. ترمزدستی را نشانه همان بروکراسی در سازمان‌تان در نظر بگیرید و موتور ماشین را همان بازار کسب‌وکارتان. با چنین تمثیلی سراغ استراتژی مدیریت کسب‌وکارتان در سال ۱۴۰۴ بروید که خیلی کار داریم.

کارآفرینان به خیال خودشان دارند همین کار را انجام می‌دهند، ولی حواس‌شان نیست که ترمزدستی، بالاست و نهایت کاری که دارند پیش می‌برند، سوزاندن موتور ماشین است. ترمزدستی را نشانه همان بروکراسی در سازمان‌تان در نظر بگیرید و موتور ماشین را همان بازار کسب‌وکارتان. با چنین تمثیلی سراغ استراتژی مدیریت کسب‌وکارتان در سال ۱۴۰۴ بروید که خیلی کار داریم.

دسته بندی:   کارآفرینی
زمان کل:   9   دقیقه
نویسنده:   مازِن حریری
خلاصه : 

کار مهم ما در خلاقیت

چرا مجله‌ی پنجره‌ی خلاقیت؟ چرا من در مقام یک کارآفرین، مدیرعامل یک رسانه هم شده‌ام و می‌خواهم بخشی از دغدغه‌های اجتماعی‌ام را از طریق این نشریه پیش ببرم؟ در خلاقیت، هدف‌مان این است که دانش روز دنیا را در حوزه‌های کارآفرینی و مدیریت در دسترس ایرانیان قرار بدهیم. وقتی به مسیر طی‌شده‌ی خودم در کارآفرینی و برندهایی که خلق کرده‌ام، نگاه می‌کنم، بیش از پیش معتقد می‌شوم که کارآفرینی و مدیریت و در کل، یک زندگی بهینه و ثمربخش، یک مهارت آموختنی‌ست که با آموزش تقویت می‌شود و می‌شکفد و ثمراتش به خود فرد و محیط پیرامونش می‌رسد. بگذارید در مورد خودم بگویم. حالا که دارم این یادداشت را می‌نویسم، می‌دانم که من، «مازنِ» یک سال پیش یا ماه قبل یا حتی همین دیروز نیستم. هربار که آموزشی کاربردی دریافت می‌کنم و آن را در کسب‌وکارهایم به‌کار می‌برم، احساس می‌کنم دید تازه‌ای پیدا کرده‌ام که می‌تواند روی فکرکردن و زندگی‌کردنم تاثیر بگذارد و مگر تحول چیزی جز تغییر در افکار و سبک زندگی‌ست؟ وقتی داشتیم این شماره از مجله را آماده می‌کردیم، مقاله‌ی بی‌نظیر «پیتر دراکر» را که در بخش کارآفرینی این شماره منتشر شده است، به‌صورت پادکست شنیدم (راستی می‌دانید ما تنها مجله در ایران و احتمالا جهان هستیم که چاپی/ پادکستی محسوب می‌شویم؟). «دراکر» در این مقاله در مورد خلق نوآوری در کسب‌وکارهای بزرگ صحبت می‌کرد که شامل کسب‌وکارهای من هم می‌شد و از آن بسیار استفاده کردم. وقتی جان کلام او را در این مقاله دریافتم و به‌کار بستم، مطمئنا دیگر آن آدم سابق نیستم و نمی‌توانم بینشم را به پیش از خواندن این مقاله برگردانم. این در مورد هرکدام از مقالات و کتاب‌هایی که می‌خوانم و می‌شنوم مصداق دارد و بنا بر قانون اثرمرکب، وقتی این تحولات کوچک در کنار هم قرار بگیرند و اجرا شوند، در نقطه‌ای تحولی را پدید می‌آورند که بسیار چشمگیر است، چندان که وقوع آن در خیال‌مان هم نمی‌گنجید، چه‌رسد به این‌که آن را به چشم هم ببینیم.

در کتابم با عنوان «بازیگوش بازی‌ساز» که چند روزی‌ست به بازار کتاب آمده است، در مورد اهمیت آموزش کارکنان نوشته‌ام. در دنیای مدیریت، به کارکنان یک سازمان، Internal Customer یا مشتریان داخلی می‌گویند. مشتری نیاز به مراقبت دارد و بهترین مراقبتی که می‌توانید از مشتریان درون سازمان‌تان به‌عمل آورید، این است که به آن‌ها آموزش دهید. اگر نگران هستید که آن‌ها سازمان شما را رها کنند و به رقبای‌تان بپیوندند، راهش فقط این نیست که از نظر مالی، آن‌ها را تامین کنید. باید آن‌ها را به مهم‌ترین ثروت و دارایی عصر حاضر که همان دانش و آگاهی‌ست مجهز کنید که اگر چنین شود، بهترین نوع مشتری را که مشتری وفادار است، نصیب خود کرده‌اید.

می‌خواهم به شما یک پیشنهاد اثرگذار بدهم. صرفا این مجله را نخوانید یا نشنوید. بلافاصله بعد از هر مقاله، یک اقدام ولو کوچک در راستای آموزشی که دریافت کرده‌اید، انجام دهید. مثلا من خودم یکی از مقالات را که شنیدم، از آن‌جا که خودم را ملزم کرده‌ام که حتما اقدامی انجام دهم، به کاری که باید در راستای این آموزش پیش ببرم، فکر کردم. در مورد خودم به نتیجه‌ی خاصی نرسیدم. ولی متوجه شدم که محتوای این یادداشت به‌درد مدیر بازاریابی‌مان در برند «کامان» می‌خورد و در قالب یک صوت در واتس‌اپ چکیده‌ی اقدامی را که باید انجام دهیم، به او توضیح دادم که هم به‌اشتراک‌گذاشتن آموخته بود، هم اقدامی که اثر آن را در چند روز بعد از اجراکردن آن در برند کامان مشاهده کردیم. این بهترین راه است برای درونی‌کردن و تعمیق آموخته‌های‌مان. اگر همان لحظه یک اقدام انجام دهید، تاثیر این آموزش را تصاعدی افزون کرده‌اید.

بگذارید یک نکته‌ی مهم دیگر را هم بگویم. ما در پنجره‌ی خلاقیت (چه در مجله، چه در اپلیکیشن‌مان) یک تفاوت عمده با آموزش‌هایی داریم که این روزها در اینستاگرام و پلتفرم‌های مجازی دیگر در معرض تماشای‌شان هستید. آموزش‌هایی این‌چنین اغلب از منابع خارجی تهیه می‌شوند و مدتی طول می‌کشد تا تبدیل به محتوای آموزشی یک مدرس ایرانی برای آموزش به مخاطبانش شود. ما اما این فاصله‌ی زمانی را از بین برده‌ایم. در رسانه‌ی ما (به‌ویژه در اپلیکیشن‌) می‌توانید روزِ روزِ دنیا را در حوزه‌های تحول فردی و سازمانی دریافت کنید و اهل فن می‌دانند که این، دستاورد کمی نیست. مخاطب ایرانی همگام با مخاطب جهانی دانش روز مدیریت را دریافت می‌کند و صد البته که نحوه‌ی دریافت آن هم مهم است. می‌دانیم که خیلی‌وقت‌ها محتوای روز دنیا در فرآیند برگردان به فارسی دستخوش نارسایی و نامفهومی می‌شود. ما در رسانه‌مان برای این هم چاره اندیشیده‌ایم. نخست آن‌که محتوای روز دنیا را به فارسی سلیس در دسترس مخاطبان قرار می‌دهیم و روی این فارسی سلیس تاکید فراوان داریم. چه بسیار کتاب‌ها و مقالاتی که در این مدت خوانده‌ام و از فرط ترجمه‌ی بد، مجبور شده‌ام سراغ متن اصلی بروم تا بفهمم منظور نویسنده واقعا چه بوده است. ما تلاش کرده‌ایم از این آفت در تولید محتوای فارسی بر حذر باشیم. ضمن این‌که محتوای خارجی را در گفت‌وگوهای ویدیویی و پادکستی با کارشناسان ایرانی (که در اپلیکیشن‌مان در دسترس است) به‌نوعی بومی‌سازی کرده‌ایم که برای خودش یک آموزش توامان است و می‌تواند منبعی غنی از صوت و تصویر در سال‌های پیشِ‌رو باشد.

در ضمن (و این «در ضمن» خیلی‌مهم است) این محتوا را برای همه‌ی مخاطبان تولید کرده‌ایم. منظورم از این حرف چیست؟ خیلی‌ها هستند که وقتی کتاب می‌خوانند حواس‌شان به هزارجا می‌رود و باید ده‌بار به سطرهای قبل برگردند تا ببینند حرف حساب نویسنده چه بوده است. برای اینان مفیدتر است که صوت یک مقاله یا کتاب را بشنوند (خودم جزو این دسته هستم) و برای برخی دیگر، برعکس این ماجرا مصداق دارد. گفتن ندارد که ما در رسانه‌ی خلاقیت به فکر همه‌ی این مخاطبان بوده‌ایم و برای‌شان چاره اندیشیده‌ایم. به‌همین خاطر هم به‌عنوان نخستین رسانه‌ی چاپی (متنی)/ پادکستی لقب گرفته‌ایم.

در پایان این نوشتار می‌ماند یک سخن با رهبران سازمان‌ها و کسب‌وکارها. در شرکت‌های‌مان یک سنت حسنه را به اتفاق اعضای تیم‌مان بنیان گذاشته‌ایم و آن آموزش جمعی یک کتاب بین کارکنان است. یک کتاب یا مقاله را تعیین می‌کنیم تا هرکدام از کارکنان مربوطه آن را بخوانند یا بشنوند و بعد، آموخته‌های‌مان را با هم به‌اشتراک می‌گذاریم و به ایده‌های بی‌نظیری برای اداره‌ی کسب‌وکارمان دست پیدا می‌کنیم. حالا به‌نظرم با وجود رسانه‌ی خلاقیت، کارمان بسیار بهینه‌تر و حتی راحت‌تر شده است. کافی‌ست محتوای اپلیکیشن و مجله‌ی خلاقیت را در دسترس کارکنان قرار دهیم و با آن‌ها جلساتی آموزشی درباره‌ی محتواهای اخیر این رسانه برگزار کنیم. معتقدم فرهنگ سازمانی یادگیرندگی (که بزرگ‌ترین ارزش در عصر حاضر برای یک سازمان است) با اپلیکیشن و مجله‌ی ما به‌شکل ملموسی محقق خواهد شد. پس چه بهتر که رهبران و بنیان‌گذاران یک سازمان، اشتراک اپلیکیشن مجله را برای تمام کارکنان‌‌شان تهیه کنند و برای تحقق «رشد رعدآسا» در سازمان‌شان برنامه‌ای منظم برای به بحث‌گذاشتن آموخته‌ها در نظر بگیرند. این همان یک‌شبه ره صدساله‌رفتن است که امروز با تحقق فرهنگ یادگیرندگی در یک سازمان بیش از پیش در دسترس خواهد بود. در رسانه‌ی خلاقیت برای تحقق این رویا همراه‌تان هستیم.