Skip to content

شکست انتخابی است که با بی‌انضباطی انجامش می‌دهید

Web@24 2024-10-22 فکر خلاق

ما برخی از افراد را «خودمنضبط» و برخی دیگر را «بی‌انضباط» می‌نامیم. جالب اینجاست که یک نفر را می‌توان برای کاری منضبط کرد، اما برای موردی دیگر نه. من تاجر بسیار موفقی را می‌شناسم که دو تجارت میلیارددلاری مختلف را اداره کرده است. اگر او را در محیط کسب‌وکارش می‌دیدید، می‌گفتید منضبط است. با این حال، همین زن از زمانی که من او را می‌شناسم، مشکل اضافه‌وزن شدید داشته است و تا به حال نظم و انضباطی در این زمینه از زندگی خود نشان نداده است، حتی با اینکه آن را نگران‌کننده می‌داند. چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟ چگونه یک فرد باهوش که اینچنین در یک زمینه از زندگی خود قوی و منضبط است، می‌تواند در بعدی دیگر این قدر بی‌انضباط و ناموفق باشد؟

پاسخ به طرز فریبنده‌ای ساده است. نظم و انضباط همیشه شامل عمل رسیدن به یک هدف است و همچنین نشان‌دهنده سطح تعهدی است که به هدف مرتبط است. علاوه بر این، تعهدات شخصی مختلف ما به ترتیبی که ما آگاهانه یا به احتمال زیاد ناخودآگاه معتقدیم که با اولویت‌های زندگی‌مان مطابقت دارد رتبه‌بندی می‌شوند.

وقتی اهدافی با تردید تعیین می‌شوند و اولویت‌های اصلی زندگی ما را منعکس نمی‌کنند، در صورتی که نظم و انضباط کمی از خود نشان دهیم و شکست بخوریم، جای تعجب نیست.

اکثر قریب به اتفاق ما درکی از اولویت‌های اصلی زندگی خود نداریم. و از آنجا که از آنها آگاه نیستیم، تمایل داریم آنها را به نحوی بسیار سیال به طرفین برانیم. به همین دلیل است که ممکن است وزن در روز دوشنبه اولویت بالایی به نظر برسد، اما تا جمعه به اهمیتی ثانویه و پایین‌تر از لذت‌بردن از غذاها و طعم‌های مختلف کاهش یابد. به همین ترتیب، وفاداری ممکن است بالاترین اولویت به نظر برسد تا زمانی که وسوسه‌ای در مسیر ما قرار گیرد.

به طور کلی، ما به خودمان اجازه می‌دهیم که عادت کنیم اهدافی را تعیین کنیم که واقعاً به آنها متعهد نیستیم و سپس زمانی که در دستیابی به آنها شکست می‌خوریم، خودخوری می‌کنیم. حتی بین تعهد 99 درصد و تعهد 100 درصد تفاوت زیادی وجود دارد. انتخاب نظم و انضباط در مورد یک چیز به معنای متعهدشدن 100 درصد برای رسیدن به هدف است.

دوست بزرگ من وین دایر (نویسنده رازهای آشکار کردن سرنوشت خود) نمونه شگفت‌انگیزی از معنای «منضبط واقعی» است. وین 21 سال متوالی، بدون از دست‌دادن یک روز، هر روز هشت مایل می‌دوید! یعنی بیش از 7665 روز دویدن به میزان هشت مایل در روز بدون استثنا! شما را نمی‌دانم، اما من به این فکر افتاده‌ام که تلاشم را برای انجام این کار به کار ببندم. با این حال، برای وین، این بخشی از روز او بود؛ «هر روز» بدون استثنا. حالا فکر می‌کنم وین اعتراف می‌کند که در همه‌چیز منضبط نیست. اما چه چیزی باعث شد تا در این مورد منضبط باشد؟

او صرفاً هر روز مهم‌ترین، یا مطمئناً یکی از مهم‌ترین فعالیت‌ها را در زمان خود انجام می‌داد. نکته مهم این است که به سادگی اجازه ندهید چیزی مانع رسیدن شما به مهم‌ترین اهداف روزانه‌تان شود. کارهای دیگر اولویت کمتری دارند. ناگهان رسیدن به هدف آسان می‌شود. منضبط می‌شوید.

در مورد وین، مطمئن هستم که در طول 21 سال میلیون‌ها چیز وجود داشت که می‌توانست بهانه‌ای برای ندویدن در یکی از آن روزها باشد. اما، چون یکی از اولویت‌های اصلی او بود، هیچ‌چیز مانع دویدن وین نشد. وقتی تب داشت می‌دوید، در پروازهای طولانی سر جایش می‌دوید و در هوای بد در راهروهای هتلش بالا و پایین می‌دوید. این معنای نظم و انضباط است!

در اینجا یک بازی سرگرم‌کننده و بالقوه تغییردهنده زندگی وجود دارد که شما را تشویق می‌کنم آن را انجام دهید. بخشی از زندگی خود را انتخاب کنید که در گذشته نظم و انضباط ضعیفی در آن داشته‌اید. هدفی را در مورد این حوزه تعیین کنید. حالا آن هدف را به عنوان اولویت اصلی زندگی خود در نظر بگیرید؛ یا حداقل آن را جزو چند اولویت نخست قرار دهید. سپس حداقل زمانی را تعیین کنید که به این هدف متعهد بمانید. من حداقل یک ماه را پیشنهاد می‌کنم، اما برای این بازی حتی می‌توانید یک هفته را انتخاب کنید. اگر بتوانید برای یک هفته منضبط شوید، تا زمانی که بخواهید می‌توانید نظم و انضباط داشته باشید.

این به معنای تغییر در زمان‌بندی اولویت‌های برنامه هفتگی‌تان است. اما به هر حال باید آن کار مشخص‌شده را انجام دهید. چرا؟ زیرا اولویت اصلی شماست!

در حین انجام این کار پدیده جالبی را تجربه خواهید کرد. در گذشته، زمانی که اهداف تردیدآمیزتان را تعیین می‌کردید، ذهن باهوش شما شروع به کشف راه‌هایی برای دورزدن آن می‌کرد تا شما را به منطقه امن بازگرداند. با این حال، اکنون متوجه خواهید شد که زمانی که پای اولویت اصلی شما در میان است، ذهنتان فقط برای رسیدن به هدف کار می‌کند و شما را به جایی که واقعاً می‌خواهید می‌برد.

پیشنهاد می‌کنم در طول این دوره آزمایشی یک دفترچه اولویت‌بندی داشته باشید. هر بار که نتوانستید به هدف خود دست یابید، بنویسید که کدام فعالیت یا فعالیت‌ها اولویت بیشتری داشته است. جالب است که ببینیم به چه چیزی اجازه می‌دهیم بهانه‌ای باشد که هدفمان را از جایگاه برترش براند.

متوجه خواهید شد که شکست در رسیدن به اهداف، صرف‌نظر از اینکه چه هستند، یک انتخاب است، زیرا اولویت بیشتری به چیز دیگری داده شده است. اگر شکست می‌خورید، به این دلیل است که شکست را انتخاب کرده‌اید؛ به همین سادگی!

لذتش را ببرید! زندگی یعنی همین! دوست دارم نتایج آزمایش شما را بشنوم. لطفاً به من ایمیل بزنید vicc@nightingale.com و نتایج خود را با من در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × دو =