Skip to content

باورهای محدودکننده درباره پول

Web@24 2024-10-22 فکر خلاق

اکنون می‌خواهیم درباره باورهای محدودکننده درباره پول صحبت کنیم. این پرسش‌ها، سوالاتی هستند که مستقیم از طرف دانشجویانم در کلاس مربیگری Miracles من مطرح شده‌اند. این پرسش‌ها، سوالاتی بسیار واقعی، بسیار خام و بسیار صمیمانه‌اند.

چگونه می‌توانیم بگوییم پول به صورت نامحدود عرضه می‌شود، آن هم زمانی که جهان نمی‌تواند بیش از این پولی در زیرزمین چاپ کند؟ آنها تاکنون پول بسیاری چاپ کرده‌اند.

اول از همه، جهان می‌تواند پول بیشتری چاپ کند و این کار را هم همیشه انجام داده است. در سال مالی 2020، دفتر چاپ و عرضه پول ایالات‌متحده 58/1 میلیارد دلار اسکناس یک‌دلاری و 33/1 میلیارد اسکناس صددلاری چاپ کرد (البته، پول‌های قدیمی یا فرسوده در حال سوزانده‌شدن یا بازیافت هستند؛ بنابراین آنها مجبورند اسکناس‌های جدیدی تولید کنند). بنابراین، پاسخ این است که بله؛ جهان، در قالب دولت ایالات‌متحده، پول زیادی را چاپ می‌کند.

وقتی پرسش‌هایی از این دست می‌شنوید، دوباره از خود بپرسید که این سوال‌ها برآمده از چه سطحی‌اند؛ کسی که می‌گوید، «جهان نمی‌تواند در زیرزمین‌هایش پول زیادی چاپ کند»، فردی برخاسته از این تفکر است که کمبودی وجود دارد و هیچ‌وقت هیچ‌ چیزی کافی نیست. آنها در مرحله اول بیداری قرار دارند که همان ذهنیت قربانی است.

وقتی پرسشی از این قبیل می‌شنوید، باید به خود یادآوری کنید که در پارادایم فراوانی، هیچ کمبود و محدودیتی وجود ندارد. قحطی وجود ندارد. در مسیر به سمت پارادایم فراوانی، می‌فهمید که پول واقعا سیستم انرژی نامرئی است که ما آن را به عنوان ابزاری برای مبادله پذیرفته‌ایم. هر زمان که به پول بیشتری نیاز داشته باشید، فقط با استفاده از قانون جذب و قانون آفرینش، به درون چاه سعادت فرو می‌روید و آن را به سمت خود می‌کشید.

باز هم، به این نگاه کنید که با توجه به این سوال‌ها، شما متعلق به کجایید. آیا در اولین مراحل بیداری ایستاده‌اید، یا سعی می‌کنید در چهارمین مرحله باشید که طبق پارادایم فراوانی، یک زندگی جهنمی را آنجا تجربه می‌کنید؟

آیا اگر از کسی شکایت کنم که به من بدهکار است، نام این کار مقاومت است؟ آیا فقط باید آن را رها کنم و انتظار داشته باشم که جهان از او انتقام بگیرد؟

نمی‌خواهم به شما بگویم که باید از کسی شکایت کنید یا خیر، ولی اجازه بدهید چشم‌اندازی برتر از پارادایم فراوانی را به شما نشان بدهم. اگر کمبود و محدودیتی در جهان وجود نداشته باشد، مهم نیست که پول از کجا حاصل می‌شود. پول می‌تواند از طریق شخصی به شما منتقل شود که به شما مدیون است، یا می‌توانید وی را رها کنید و منتظر بمانید که پولی از جایی یا شخص دیگری به دست شما برسد.

به نظر من، رهاکردن و اعتمادکردن به جهان بهترین راه برای جذب پول است. وقتی افراد دیگر را می‌بخشید، مقاومت خود را در برابر دریافت پول رها می‌کنید. وقتی خواستار این هستید که پول به روش، شکل یا فرمی خاص یا از طریق یک کار خاص یا فروش جنسی خاص یا شخصی خاص به شما برسد، جهان را برای خود محدود می‌کنید. جهان می‌تواند به روش‌های متنوعی از جمله مواردی غیرمنتظره پول را برای شما به ارمغان بیاورد. اما اگر نفس شما فکر می‌کند که فقط می‌تواند از یک شخص یا یک کار پول به دست بیاورد، تمام درهای دیگر را به روی خود بسته‌اید.

من نمی‌توانم به شما مشاوره حقوقی بدهم. نمی‌توانم به شما بگویم شکایت کنید یا نکنید؛ اما می‌توانم از پارادایم فراوانی حرف بزنم. بخشیدن، رهاکردن و پذیرفتن شرایط احتمالا انتخاب‌های بهتری هستند؛ مطمئن باشید که پول به روش دیگری به دست خواهد آمد. این احتمالا عاقلانه‌ترین انتخاب در میان همه گزینه‌هاست.

آیا اعلام ورشکستگی اصلا کار درستی است؟ آیا در حالی که من مشغول جذب پول بیشتری‌ هستم، انجام این کار می‌تواند یک تسکین فوری باشد؟ شما ساختن فضایی درستکارانه را آموزش می‌دهید و مطمئن نیستم که ورشکستگی ربطی به درستکاری داشته باشد. آیا این کار هیچ کارمای بدی ایجاد نمی‌کند و چیزهای بد را به سمت من جذب نمی‌کند؟

نه، این کار هیچ کارمای بد یا چیز بدی را جذب شما نمی‌کند؛ مگر اینکه ورشکستگی را برای خودتان یا دیگران چیز بدی بدانید. از نظر من، ورشکستگی یک روش توافق‌شده برای حل‌وفصل اختلاف‌هاست. من یک بار اعلام ورشکستگی کردم و این کار مربوط به زمانی بود که سال‌های تنگدستی خودم را در هیوستون پشت سر می‌گذاشتم. واقعا مجبور نبودم ورشکستگی‌ام را تا انتها طی کنم. هنگامی که اقدام به اعلام ورشکستگی کردم، طلبکاران دیگر با من تماس نگرفتند و دیگر لازم نبود نگران آنها باشم و حالا دیگر همه‌چیز کم‌وبیش حل شد. فکر می‌کنم یک دلیل متافیزیکی برای این موضوع وجود دارد: از منظر پارادایم فراوانی، هنگامی که ورشکستگی‌ام را ثبت کردم، استرسم را درباره پول از بین بردم. وقتی استرس از بین رفت، پول در دسترس بود و دوباره شروع به برگشتن به زندگی‌ام کرد.

آیا اعلام ورشکستگی اصلا کار درستی است؟ مطمئنا بله. نمی‌دانم که آیا این سوال مربوط به شخص شماست یا خیر؛ اما می‌تواند ابزاری باشد که از آن استفاده کنید. بسیاری از افراد مشهور و ثروتمند اعلام ورشکستگی کرده‌اند یا مقروض شده‌اند. این اصلا چیز بدی نیست.

ورشکستگی به گونه‌ای طراحی شده است که شما راهی برای خروج داشته باشید و طلبکاران شما، افرادی که به آنها مدیون هستید، راه حلی برای ثبت بدهی‌هایشان در دفاتر خود داشته باشند. این کار می‌تواند تسکینی برای آنها و شما باشد.

اما پرسش واقعا مهم این است که نظر شما درباره این موضوع چیست؟ وقتی در حال ورشکستگی هستید، وضعیت هوشیاری شما چیست؟ اگر آن را بد در نظر می‌گیرید، در نهایت بدی را به خود جذب می‌کنید. نمی‌خواهم شما را بترسانم. منظورم این است که شما را بیدار کنم. شما می‌خواهید از منظر اعتماد و فراوانی به موضوع بنگرید و متوجه می‌شوید که ورشکستگی می‌تواند اتفاق خوبی باشد. من به شما نمی‌گویم چه کاری بکنید. من به شما پیشنهاد می‌کنم به توصیه‌های افرادی گوش کنید که درباره ورشکستگی و وضعیت مالی خود اطلاعات کافی دارند. در پایان، با استفاده از روش‌های تزکیه و تذهیب نفسی که به شما یاد داده‌ام، روی درونیات خود کار کنید تا مسائل مربوط به قانون جذب و قانون خلق را برطرف کنید.

اگر در زمان ورشکسته‌شدنم، احساس خوبی داشته باشم، آیا باعث نمی‌شود که این وضعیت در زندگی‌ام باز هم تکرار شود؟ آیا بارها و بارها ورشکسته می‌شوم؟

خیر. من از شما نمی‌خواهم که احساس خوبی به ورشکسته‌شدن داشته باشید، بلکه می‌خواهم احساس خوبی درباره اتفاق‌هایی از زندگی خود داشته باشید که واقعا قدردان آنها هستید. می‌توانید از این واقعیت که زنده هستید، شکرگزار باشید؛ از اینکه یک ماشین، سقفی بالای سر خود، یا یک یخچال و فریزر و محتویاتی درون آنها دارید. چیزی در محیط پیرامون شما وجود دارد که حتی اگر در سطح دیگری هم قرار داشته باشد، شما می‌توانید خوشحال باشید. شاید احساس کنید در هم شکسته‌اید. شما به خاطر درهم‌شکسته‌شدن سپاسگزاری نمی‌کنید. شما در این لحظه که واقعا سپاسگزار چیزی هستید، از چیز دیگری هم تشکر می‌کنید.

هرچه در حال حاضر بیشتر متوجه فراوانی‌ها شوید، بیشتر به درون پارادایم فراوانی فرو خواهید رفت. فرقی نمی‌کند که خودتان را درهم‌شکسته تصور کنید یا خیر. فرقی نمی‌کند که هیچ پولی در حساب بانکی خود ندارید و فقط چند دلار در جیبتان باقی مانده است، زیرا اگر بتوانید فراوانی این لحظه را دریابید، حساب بانکی و محتویات جیب‌های خودتان را تغییر خواهید داد. شما این کار را از طریق قانون جذب، از طریق قانون آفرینش، از طریق تمام تمرین‌ها و فرآیندی انجام خواهید داد که در این کتاب آموخته‌اید. اصلا ربطی به داشتن حس خوب درباره درهم‌شکستگی ندارد. بلکه مربوط به قدردانی از جایگاهی است که در حال حاضر در آنجا ایستاده‌اید. بنابراین، می‌توانید چیزهای بیشتری را جذب کنید تا قدردانشان باشید. این تفاوت بزرگی است.

آیا جهان همیشه به همان شکلی برای من پول به ارمغان می‌آورد که تصور می‌کنم، یا این کار می‌تواند به شکلی دیگر اتفاق بیفتد که هنوز به ذهن من خطور نکرده است؟

بیشتر ما، با توجه به نفسمان، این‌گونه فکر می‌کنیم که پول باید از یک منبع خاص حاصل شود، اما این همه حقیقت نیست. جهان می‌تواند شما را خوشحال و شگفت‌زده کند. شما می‌توانید محصول یا خدماتی را خلق یا چیزی را اختراع کنید یا جایزه‌ای را برنده شوید. امکانات زیادی برای چگونگی جذب پول به سمت شما وجود دارد که پیشنهاد نمی‌کنم وقت خود را صرف تصور آنها کنید. من در حال حاضر روی احساس فراوانی تمرکز می‌کنم. همان‌طور که ایده می‌گیرید، از قانون آفرینش و قانون جذب استفاده کنید و اقدامات الهام‌بخش انجام دهید تا آن فرصت‌ها را به وجود آورید. هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، پول بیشتری وارد زندگی شما می‌شود. لازم نیست فقط روی پول تمرکز کنید و نیازی نیست به این موضوع توجه کنید که پول به کدام روش خاص جذب شما می‌شود. به جهان اجازه دهید شما را غافلگیر کند. هیچ چیزی لذت‌بخش‌تر از درآمد غیرمنتظره وجود ندارد و این موضوع زمانی کاملا امکان‌پذیر خواهد بود که به پارادایم فراوانی بیندیشید.

می‌دانم که اگر مقداری بذر برای شروع کار داشته باشم، می‌توانم درآمد کسب کنم. آیا می‌توانید منبعی را پیشنهاد کنید که بتوانم با کسی شریک شوم یا از کسی وام بگیرم که پولی برای وام‌دادن در اختیار دارد؟ آیا این یکی از راه‌هایی است که جهان می‌تواند برای من پولی به ارمغان بیاورد؟

این مطمئنا یکی از راه‌هایی است که جهان می‌تواند پولی برای شما به ارمغان بیاورد. من شما را شخصا نمی‌شناسم، بنابراین نمی‌توانم به شما بگویم که با چه کسی این کار را انجام بدهید، اما اگر کمی تحقیق کنید، خودتان می‌توانید متوجه شوید. شاید بهتر باشد این کار را با مراجعه به بانک یا اداره کسب‌وکارهای کوچک یا جست‌وجوی آنلاین در گوگل شروع کنید. داستان‌های بی‌شماری از افرادی وجود دارد که این کار را انجام داده‌اند: آنها کار را با «هیچ چیز» شروع کردند و موفق شدند پول را به زندگی خود جذب کنند.

فکر می‌کنم نکته مهم‌تر این است که خواسته‌های شفافی داشته باشید و درباره اینکه می‌توانید آن را به دست بیاورید، مثبت بیندیشید. از قانون جذب استفاده کنید تا مطمئن شوید که همه‌ چیز را به سمت زندگی خود می‌کشید و این کار حکم مسابقه‌ای را برای خواسته‌هایتان دارد. سپس، با استفاده از قانون آفرینش، طبق ایده‌هایی عمل کنید که برای آشکارکردن نیازهایتان به ذهن شما می‌رسد.

در اینجا جمله شگفت‌آوری وجود دارد: گاهی اوقات برای تحقق این موارد به پول نیاز ندارید. گاهی اوقات تمرکز بر این باور که شما به پول نیاز دارید، شما را از انجام اقداماتی در زمان حاضر بازمی‌دارد. بنابراین، من شما را به چالش می‌کشم و می‌گویم اگر ایده‌ای دارید، این سوال را بپرسید که از کجا می‌توانید کار خود را شروع کنید و با استفاده از قانون آفرینش در همین لحظه به این بیندیشید که آیا پول دارید یا خیر؟ آیا کاری وجود دارد که بتوانید انجام دهید، کسی هست که می‌توانید با او تماس بگیرید یا برایش نامه بنویسید، یا مثلا سازمانی که بتوانید با آن تماس بگیرید؟ در این لحظه کاری وجود دارد که می‌توانید انجام دهید تا آنچه لازم دارید را شروع کنید. پول همیشه هم همان چیزی نیست که شما واقعا به آن نیاز دارید.

اگر چیزی ماموریت زندگی من را به جلو سوق دهد، اما من حالا واقعا از عهده هزینه‌های آن برنمی‌آیم، باید از کارت اعتباری استفاده کنم، یا صبر کنم تا پول نقدی برای پرداخت هزینه آن داشته باشم؟

باز هم نمی‌توانم درباره وضعیت شخصی شما قضاوتی بکنم. من چیزهایی درباره راهی برای مدیریت کارت‌های اعتباری شنیده‌ام: فقط از یک کارت استفاده کنید، آن را در یک لیوان آب قرار دهید، آن را در فریزر بگذارید و بگذارید یخ بزند. هر زمان که وسوسه شدید از کارت استفاده کنید، باید منتظر بمانید تا قبل از رسیدن به هدفتان، یخ کارت ذوب شود. این به شما فرصت می‌دهد تا درباره اینکه آیا می‌خواهید خرید را انجام بدهید یا نه، بیشتر فکر کنید. این کار باعث آهسته‌ترشدن روند خالی‌شدن کارت اعتباری‌تان در نتیجه اقدام سریع می‌شود.

همچنین به یاد داشته باشید که برای اجرای ماموریت زندگی خود همیشه به پول نیاز ندارید، بلکه باید اقدام کنید. به همین دلیل، من خیلی به قانون آفرینش توجه کرده‌ام. افراد زیادی هستند که هیچ اقدامی برای خلق هیچ چیزی نکرده‌اند. آنها نشسته‌اند، تجسم کرده‌اند، درباره خواسته‌هایشان شعار سر داده‌اند، اما پاهایشان را روی هم انداخته‌اند و امیدوارند که بدون انجام هیچ کاری، معجزه‌ای برایشان اتفاق بیفتد. قانون آفرینش می‌گوید که زندگی یک فرآیند هم‌آفرینی است. شما باید کمک کنید: شما باید واقعا دست به انجام کاری بزنید.

شاید این به معنای استفاده از کارت اعتباری باشد، اما درباره آن فوری تصمیم نگیرید. بله، داستان‌های زیادی درباره افرادی وجود دارد که با بهره‌گیری از کارت‌های اعتباری خود شروع به کار کردند. این نقطه همان جایی است که آنها منبع خود را برای تامین بودجه پیدا کردند. شما باید با خود خلوت کنید و درباره آنچه می‌خواهید و اقدام مناسب برای شما، به طور شفاف بیندیشید.

رویکرد دیگر این است که از خود بپرسید، آیا استفاده از کارت اعتباری کار درستی است؟ در درون خودتان کمی تأمل کنید. اولین چیزی که احساس می‌کنید، چیست؟ آیا حستان چنین است: «بله، این درست است که باید این کار انجام شود. از کارت اعتباری استفاده کنید.»؛ «شاید من باید از کارت اعتباری استفاده کنم، شاید هم نه.»؛ یا یک پاسخ منفی قاطعانه: «نه، من نباید از کارت اعتباری استفاده کنم.» من می‌گویم از آن کارت اعتباری استفاده نکنید، مگر اینکه به یک «بله» قاطعانه دست پیدا کنید. اما باز هم این شمایید که باید این تصمیم را بگیرید.

اکنون، این واقعیت که پرسشی در ذهن شما شکل گرفته، به این معنی است که درباره استفاده از کارت مردد هستید. اگر تردید دارید، می‌گویم از آن کارت استفاده نکنید. به یاد داشته باشید، قانون جذب قصد دارد چاره‌ای برای لرزیدن‌های شما بیابد. اگر لرزش شما در حال حاضر، انرژی درونی شما، یکی از تردیدهای شماست، باز هم تردیدهای بیشتری را تجربه خواهید کرد، بنابراین فقط زمانی از کارتتان استفاده کنید که «بله» قاطعانه‌ای برای سوال شما وجود داشته باشد.

من به طور جدی وسوسه شده‌ام که شغل خود را ترک کنم و روی ایده تجاری کار کنم که در سر دارم. این کار واقعا کار خطرناکی است؛ اما در عین حال هیجان‌انگیز هم هست. چگونه می‌توانم مطمئن باشم که این ایده واقعا به من الهام شده است؟ همچنین، آیا الهام‌شدن هم باعث تضمین موفقیت می‌شود؟

باز هم، درباره سوال تأمل کنید. این شخص از کجا آمده است؟ آنها هیجان‌زده‌اند، بنابراین احساس قدرت می‌کنند که همان مرحله دوم بیداری است، اما آنها ترسان هم هستند. آنها احساس می‌کنند این کار خطرناک است. آنها واقعا ضمانتی برای موفقیت می‌خواهند. این احساس برآمده از مرحله اول بیداری است که ذهنیت قربانی نامیده می‌شود. این شخص در حال پرش میان مرحله قربانی‌شدن و توانمندسازی است که البته اتفاق خوبی است. اما شما می‌خواهید از نردبان بیداری به سمت پارادایم فراوانی بروید. شما می‌خواهید در مرحله چهارمی زندگی کنید که همان ذهنیت بیدار است.

آیا این شخص باید کار خود را ترک کند؟ من نمی‌توانم بگویم که آیا باید چنین کند یا خیر. این موضوع به شخص بستگی دارد، اما از آنجا که آنها این سوال را از من می‌پرسند، می‌گویم احتمالا نه. من ایده تجاری را شروع می‌کنم که آنها همان زمانی که هنوز مشغول کارند، در سر می‌پرورانند.

این اتفاق رایجی است. در دهه‌های گذشته، وقتی برای یک شرکت بزرگ نفتی در هیوستون کار می‌کردم، اولین کتاب‌ها و مقاله‌های خودم را درباره ساعت شرکت نوشتم. در حالی که افراد دیگر استراحت می‌کردند، من مقاله‌ می‌نوشتم. در حالی که افراد دیگر برای خوردن ناهار می‌رفتند، من معمولا در دفتر می‌ماندم و روی اولین کتابم کار می‌کردم. از آنجا که من در همان حالی که ایده شغلی خود را دنبال می‌کردم، همچنان در آن شغل ماندم، سرانجام توانستم کتاب اولم را در سال ۱۹۸۴ منتشر کنم و در حالی که این کار ادامه داشت، توانستم خودم و خانواده‌ام را تغذیه کنم. زیرا من شغلم را رها نکردم.

باز هم، شما باید پاسخ این سوال را درون خود بجویید و بفهمید که آیا پاسخ مثبت است؟ آیا باید این کار را انجام بدهم؟ یا پاسخ آن «شاید» است؛ به این معنی که شما تردید دارید، یا اینکه پاسخ سوالتان این است که درنگ کنید، حالا نباید دست به این کار بزنید؟ شما باید خودتان دست به این قضاوت بزنید، اما این کار را با بیشترین وضوحی که در توانتان هست، انجام بدهید. نفس عمیق بکشید، با این ایده زندگی کنید، درباره آن مراقبه کنید و حتی درباره آن راهنمایی بخواهید. ببینید چه پیش می‌آید، سپس راهنمایی‌ها را دنبال کنید.

بعد از اینکه دست از باورهای محدودکننده برداشتم، چه مدت طول می‌کشد تا ببینم که پول به سمت من می‌آید؟ آیا مدت زمان طولانی طول خواهد کشید؟

این پرسش بیانگر ترس است که پول نمی‌آید، یا مدت زمان طولانی طول می‌کشد تا بیاید. حتی ممکن است این اتفاق برای همیشه طول بکشد. واقعیت این است که پول همین امروز هم می‌تواند به دست ما برسد. پول می‌تواند در عرض چند دقیقه آینده به دست آید. پول می‌تواند همین حالا به دست آید. پول می‌تواند امشب، فردا یا هفته آینده به دست آید. پول وقتی می‌آید که آماده دریافت آن هستید.

اگر شخصی ناخودآگاه بر این باور است که به دست‌آوردن پول زمان زیادی طول خواهد کشید، حدس بزنید چه اتفاقی می‌افتد؟ قانون جذب طبق همین باور رفتار کرده و کاری می‌کند که آمدن پول زمان زیادی طول بکشد. اگر باور خود را به این شکل تغییر بدهید که پول می‌تواند فورا، بی‌دردسر، شگفت‌آور، به‌طرزی نامنتظره و همین امروز به دست من برسد، فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ قانون جذب هم با آن موافقت می‌کند و می‌توانید به محض اینکه خواندن این متن را به پایان رساندید، شاهد واردشدن پول به زندگی خود باشید. اینها همه نوعی سیستم اعتقادی است.

من این حرف را برای طولانی‌ترین زمانی گفته‌ام که شاید ورود پول به زندگی‌تان طول بکشد: اگر باورهای خود را تغییر دهید، واقعیت خود را تغییر می‌دهید. هنگامی که به سمت پارادایم فراوانی حرکت می‌کنید، واقعیت جدیدی به رویتان گشوده می‌شود که این اجازه را به شما می‌دهد تا در هنگام خواب، در حالی که کار می‌کنید، در حالی که غذا می‌خورید، پول به دست بیاورید. پول می‌تواند به روش‌های متنوعی حاصل شود، و بسته به اعتقاد شما، این روند می‌تواند سریع یا آهسته باشد. اگر اعتقاد دارید که مدت زمان زیادی طول می‌کشد تا پول به دست بیاید، متوجه باشید که این یک باور است؛ واقعیتی نیست که برای همه صادق باشد. چیزی است که شما با استفاده از قانون آفرینش و قانون جذب برای خود ساخته‌اید.

چگونه می‌توانم رشد کنم و در زندگی خود موفق شوم و اگر از قبل به خودم اعتقاد ندارم، موفقیت پیدا کنم؟

من این سوال را دوست دارم، زیرا می‌توانم آن را به گذشته‌ها و به زمانی ربط بدهم که بی‌خانمان و فقیر بودم. احساس می‌کردم که در مقابل جهان ایستاده‌ام. احساس می‌کردم هیچ اعتقادی به خودم ندارم، عزت نفس ندارم و نمی‌خواهم آن را بسازم، حتی با اینکه تلاش می‌کردم به تقلاکردن و امتحان‌کردن ادامه بدهم.

آموخته‌ام که اگر قدم‌های کودکانه برداری، اگر شروع به حرکت در جهت موفقیت مورد نظر خود کنی و کاری را انجام دهی که قابل اندازه‌گیری و محاسبه باشد و بتوانی درباره آن با دیگران حرف بزنی، به‌تدریج به خودت ایمان خواهی آورد.

اولین راه برای شروع این کار این است که بگوییم، من می‌خواهم موفقیت را به مثابه یک تاییدیه به دست بیاورم. بله، این ذهنیت جدیدی است و بله، شما هنوز در سطح پایین‌تر بیداری قرار دارید؛ اما این‌گونه است که شما از نردبان بیداری بالا می‌روید. شما با افکار خود شروع می‌کنید و به‌تدریج آنها را تغییر می‌دهید.

درباره افکار قبلی -من عزت نفس ندارم، من موفق نیستم، به خودم اعتقاد ندارم-، بیایید چرخه تخریب را همین‌جا متوقف کنیم و به سراغ این ذهنیت برویم که اگر …، آنگاه چه می‌شد؟ با اینها شروع کنید: «من به خودم اعتقاد دارم، می‌خواهم موفق شوم و قصد دارم درباره اولین چیزی که همین حالا به ذهنم خطور می‌کند، اقدام کنم.»

به محض اینکه شروع به انجام آن کار می‌کنید که همان هسته اصلی قانون آفرینش است، نتایج جدیدی به دست خواهید آورد و احساس بهتری درباره خود خواهید داشت. هر وقت کارهایی را انجام می‌دهید که می‌دانید باید انجام دهید، برای خودتان عزت نفس می‌سازید، تصویر جدیدی از خود خواهید ساخت و خود را توانمند خواهید کرد.

چگونه شروع به این کار می‌کنید؟ درست از همان نقطه‌ای شروع کنید که ایستاده‌اید. لازم نیست منتظر تغییر چیزی باشید، زیرا تا زمانی که کاری انجام ندهید هیچ چیز تغییر نمی‌کند. اینها همه کارهایی درونی‌ هستند.

به زندگی خود نگاه کنید و از خود بپرسید که می‌خواهید به چه هدفی برسید. اگر هدفتان بزرگ است، آن را تجزیه کنید. اولین قدم چیست؟ اگر می‌خواهید یک کتاب بنویسید، شاید اولین قدم همین است که فقط رایانه‌تان را روشن کنید و عنوان و خط اول را بنویسید. بعد از خط اول، خط دوم را می‌نویسید. به آرامی این باور جدید را در خود ایجاد می‌کنید که نویسنده هستید و قرار است کارتان منتشر شود.

شاید بخواهید سخنران، کارآفرین یا صاحب شغلی کوچک باشید. هرچه که باشد، هدف را بنویسید و سپس آن را به مراحل کوچک‌تری تقسیم کنید. کوچک‌ترین، ایمن‌ترین و کم‌خطرترین قدم را بردارید، امروز چه کاری می‌توانید انجام بدهید، شروع به انجام آن کنید. با گذشت زمان شما یک باور جدید در خود ایجاد خواهید کرد.

شنیده‌ام که می‌گویند شما نمی‌توانید دیگران را واقعا دوست داشته باشید، مگر اینکه خودتان را دوست داشته باشید. آیا این جمله درست است؟

کلمه کلیدی در این سوال کلمه «واقعا» است. تا زمانی که خود را دوست نداشته باشید، واقعا نمی‌توانید دیگران را دوست داشته باشید.

وقتی خود را دوست دارید، توانایی درک، پذیرش، دوست‌داشتن و پرورش افراد دیگر را دارید. همه اینها از شما شروع می‌شود. اگر دروس عمیق‌تر کتاب‌های من را درک کنید، خواهید فهمید که دنیای بیرونی به‌سادگی بازتاب دنیای درونی شماست. قرار نیست این کار را با پیداکردن چیزهایی خارجی برای دوست‌داشتن شروع کنید. بلکه باید با یافتن درونیاتی شروع به کار کنید که دوستشان دارید.

اگر یک پیام اصلی را بتوانید درک کنید، پارادایم فراوانی را به عنوان تغییری دائمی در بیداری خود تجربه خواهید کرد: در هسته درونی شما، جایی فراتر از افکار، احساسات، نگرانی‌ها و همه موارد دیگری که در بیداری شما اتفاق می‌افتد، یک شاهد وجود دارد. من آن را صفر می‌نامم یا خدا، تخته سفید، الهیات. آن تخته‌سنگ خالی الهی، آن وایت‌بورد بیداری، شاهدی که همه چیز را در دنیای شما تماشا می‌کند و در هسته اصلی شما قرار دارد، عشق است. هرچه بیشتر بتوانید به این ذات عشق در درون خود توجه کنید، بیشتر می‌توانید خود و دیگران را دوست داشته باشید. همه چیز در درون شروع می‌شود.

آیا وقتی ویژگی‌هایی شخصیتی یا بدنی در شما وجود دارد، این امکان وجود دارد که بتوانید خود را دوست داشته باشید، یا پذیرش کامل و بی‌قیدوشرط خود شرطی الزامی است؟

می‌توانید خود را درست همان‌طور که هستید دوست داشته باشید، یا اینکه بخواهید که تغییر کنید. می‌توانید خود را به عنوان «کاری که در حال انجام‌شدن است»، دوست داشته باشید. می‌توانید به خودتان نگاه کنید و بگویید: «من شانه‌هایم را دوست دارم، اما واقعا به معده‌ام اهمیت نمی‌دهم؛ پاهایم را دوست دارم، اما به کف پاهایم اهمیتی نمی‌دهم.» با این حال، شما از بسیاری جهات پلاستیکی هستید: می‌توانید خود را از نظر جسمی به هر آنچه دوست دارید، تبدیل کنید. البته محدودیت‌های جسمی هم وجود دارد، اما ما درباره اصلاح بدن شما صحبت می‌کنیم. این هم حتی از درون شروع می‌شود.

این بزرگ‌ترین سرنخ برای تغییر خود است: خود را بپذیرید. تغییر را با دوست‌داشتن خود شروع کنید. هرچه بیشتر بتوانید خود را همان‌طور که هستید دوست داشته باشید، بیشتر به موجودی عالی تبدیل خواهید شد. البته کمال، موضوعی نسبی است؛ اما منظور من از آن، بیداری ذهنی و خودتوصیفی است.

هرچه بیشتر بتوانید خود را همان‌طور که هستید دوست داشته باشید، بیشتر می‌توانید به سمت پذیرش خودتان به همان صورت که هستید، پیش بروید. سپس، شروع به تغییر بخش‌هایی از خود خواهید کرد که در گذشته دوست نداشته‌اید. اما باید خود را همان‌طور که اکنون هستید، بپذیرید. شما یک کار در حال انجام هستید، من یک کار در حال انجام هستم، اما فهمیدم که اگر عاشق این کار باشم و آن را همان‌طور که در حال حاضر هستم، بپذیرم، می‌توانم این کار در حال انجام را شتاب ببخشم.

شما میکل آنژ زندگی خود هستید. شما دیویدی هستید که مجسمه می‌سازد. هنگامی که میکل آنژ آن قطعه بزرگ از سنگ مرمر را برای شروع کارش انتخاب کرد، مجبور شد آن را دوست داشته باشد، چرا که سنگ در مقابل او بود. سپس او مجبور شد هر چیزی را که ربطی به دیوید نداشت، از آن بتراشد و دور بریزد. نتیجه نهایی شاهکاری بود که قرن‌هاست به همان حالت ایستاده است.

شما بدن خود را به شکل زندگی، هستی و واقعیت جسمی که می‌خواهید، می‌تراشید؛ اما این کار با پذیرش و عشق شروع می‌شود. هسته اصلی پارادایم فراوانی، پذیرش و عشق است. اگر می‌خواهید وقتی به بدن خود نگاه می‌کنید، از پارادایم فراوانی به آن نگریسته باشید، آن را بپذیرید و همان‌طور که روی آن کار می‌کنید، آن را دوست داشته باشید.

پدر و مادرم و دیگران من را در همه عمرم طرد کرده بودند. چگونه می‌توانم تصویر شخصی منفی را که در طول سال‌ها در خود ایجاد کرده‌ام، دور بریزم تا بتوانم عاشق شوم و خودم را بپذیرم؟

من می‌توانم با این موضوع ارتباط برقرار کنم. من کتابی درباره تربیت خود به نام Adventures Within نوشتم. کودکی من مملو از بدرفتاری‌ها بود و پدری داشتم که ترسناک بود. او عضو سابق نیروی دریایی و مشت‌زنی حرفه‌ای بود. او خانواده خود را طوری اداره می‌کرد که گویی اینجا اردوگاهی در جنگ کره است. کار خیلی سختی بود، اما تمام تلاشش را می‌کرد. او یک کتابچه راهنما درباره چگونگی بزرگ‌کردن فرزندان خود نداشت. او آنها را بر اساس برنامه‌‌ای که در آن زمان داشت، تربیت می‌کرد. بیشتر این برنامه‌ها مربوط به آموزش نظامی یا تمرینات بدنی در دنیای بوکس او بود.

والدین شما بهترین کاری را که از عهده‌شان برمی‌آمد، انجام می‌دادند. از دیدگاه پارادایم فراوانی، باید درک کنید که آنها آگاهانه برای صدمه زدن یا سوءاستفاده از شما کاری انجام نمی‌دادند. شما باید آنها را ببخشید. هرچه بیشتر آنها را ببخشید، احساس بهتری خواهید داشت.

حتی باید از این هم فراتر بروید و خود را ببخشید که آنها را به خاطر اینکه شما را طور دیگری تربیت نکرده‌اند، قضاوت کرده‌اید. شما باید آنها را ببخشید و باید خود را ببخشید. این اولین سطح بیداری است.

در سطح دوم، متوجه شوید که برای خود داستان تعریف کرده‌اید: ما موجوداتی داستان‌گو هستیم: ما با گفتن داستان‌هایی که همه واقعیت‌های مربوط به سفرهای ما برای رسیدن به این لحظه را در خود جای داده است، زندگی را درک می‌کنیم.

با این حال، شما می‌توانید داستان متفاوتی روایت کنید. من اکنون این داستان را می‌گویم که پدر و مادرم بهترین پدر و مادرهای کل جهان بودند. پدرم به من قدرت آموخت. او به من نظم و انضباط آموخت. او به من آموخت که بتوانم به دنبال آنچه می‌خواهم بروم و به کسی تعظیم نکنم. او به من آموخت که چگونه صحبت کنم، چگونه قوی باشم، چگونه در جهان بایستم. من اینها را از پدری دریافت کردم که در داستان قبلی دشمن من بود، بدرفتاری می‌کرد و زندگی با او سخت بود؛ او مردی منضبط بود که از قدرت جسمانی‌اش برای به اطاعت‌واداشتن مردم استفاده می‌کرد.

این همان پدر است، اما من داستان متفاوتی گفتم. اکنون داستان من درباره مردی قدرتمند است و من افتخار می‌کنم که آن را تعریف کنم. پدر من در دهه نهم زندگی‌اش زنده و سرحال است. او جک لالان خانواده است و روزانه دو بار ورزش می‌کند. من او را فردی الهام‌بخش می‌دانم. با این حال او همان پدری است که من در کودکی داشتم.

شما یک حق انتخاب دارید. این کار با بخشش خانواده و خودتان آغاز می‌شود و با خلق داستانی جدید ادامه پیدا می‌کند. فقط داستان را متفاوت و با حس‌وحالی مثبت تعریف کنید، به این ترتیب تصویر منفی از خودتان را دور می‌ریزید و تصویری مثبت ایجاد می‌کنید، زیرا این داستان شما را تقویت می‌کند.

من افرادی را می‌شناسم که با ارزشی که برای خودشان قائل‌اند نیز مبارزه می‌کنند. آیا کاری برای کمک به بهبود تصویر از خود وجود دارد؟

توصیه‌های نهایی من درباره ترغیب مردم این است که منبع و الگویی الهام‌بخش برای خود باشند. شما لزوما سعی نمی‌کنید هیچ‌ کسی را اصلاح کنید. شما همیشه روی خود کار می‌کنید. شما همیشه خود را شفا می‌دهید. با رشد و تحول، دیگران شما را خواهند دید و از رفتار شما تقلید می‌کنند.

علم در حال تحقیق درباره نورون‌های متقارن است، به این معنی که ما افراد دیگری را در اطراف خود تماشا می‌کنیم -نه تنها خانواده و دوستان، بلکه افراد نزدیک به ما و کسانی که بیشتر وقت‌ها آنها را می‌بینیم- و هر کاری را که انجام می‌دهند، تقلید می‌کنیم. اگر به پارادایمی الهام‌بخش برای افراد دیگر تبدیل شوید، خواه تصویری قوی از خود داشته باشند یا نه، آنها به طور ناخودآگاه از شما تقلید می‌کنند. شما به روشی مثبت روی آنها تاثیر خواهید گذاشت.

فکر نمی‌کنم لازم باشد به سراغ کسی بروید و مستقیم به او بگویید، «این نحوه تغییرکردن است». اما می‌توانید خود را تغییر دهید، و همان‌طور که این کار را انجام می‌دهید، دیگران آن را می‌بینند و تقلید می‌کنند. همچنین به یاد داشته باشید که از منظر پارادایم فراوانی، هیچ کس قرار نیست تغییر کند. همراه با هر چیزی که در بیرون نگاه می‌کنید و دوستش ندارید یا احساس می‌کنید نیاز به صیقل دارد، در داخل خود تغییر می‌کنید و اصلاح می‌شوید و درونیات خود را دوست خواهید داشت. باز هم می‌گویم که تغییر، کاری درونی است.

آیا کارهایی وجود دارد که بیشتر مردم به طور منظم انجام می‌دهند که عزت‌نفس آنها را بدون آنکه بدانند، از بین می‌برد؟ برخی از اقدامات یا افکاری که باید از آنها آگاه باشیم، چیست؟

تقریبا همه انسان‌ها، زمانی که کاری انجام می‌دهند که به نفعشان نیست، متوجه می‌شوند. فرقی نمی‌کند که سعی در کاهش وزن خود دارند و در عین حال به سراغ کیک می‌روند، یا اینکه سعی می‌کنند سیگار را ترک کنند اما دنبال سیگار می‌گردند، آنها خودشان می‌دانند که این عمل، آن کار درستی نیست که باید انجام بدهند. آنها باید به درون خود بنگرند و آگاه باشند که افكارشان آنها را وامی‌دارد کاری کنند که واقعا نمی‌خواهند.

اکنون با توجه به همه کارهایی که در این متن با هم انجام داده‌ایم، می‌دانید که وقتی باورهای درونی خود را تغییر می‌دهید، واقعیت متفاوتی را شکل می‌دهید. به افکاری نگاه می‌کنید که باعث تحریک شما برای انجام کاری منفی یا مضر می‌شود، و می‌خواهید آن افکار را تغییر بدهید، زیرا آنها جوهر قانون جذب‌ هستند. با تغییر افکار خود، عمل متفاوتی انجام خواهید داد، این بدان معناست که قانون آفرینش شروع می‌شود و خودتان نتیجه متفاوتی خلق خواهید کرد.

باز هم، شما کارهایی برای انجام دادن خواهید داشت، اما این بدان معناست که داشتن بیداری آگاهانه، حساسیت به نحوه تفکر و احساسات است و سپس، مکث کنید و از خود بپرسید، «آیا این فکر، فکری است که تاییدکننده زندگی باشد؟ آیا این یک مانور برای فراوانی است یا صرفا چیزی است که من از آن پشیمان خواهم شد؟»؛ اگر می‌ترسید از فکر یا حرکت بعدی‌تان پشیمان شوید، راهی برای متوقف‌کردن آن پیدا کنید.

نمی‌خواهم با گفتن این جمله که جلوی آن را بگیرید، این موضوع را بیش‌ازحد ساده جلوه بدهم، زیرا می‌خواهم به شما یادآوری کنم که در این متن، فرآیندهای تذهیب بسیار قدرتمندی را آموخته‌اید. از آنها استفاده کنید. به آنهایی رجوع کنید که بهترین احساس را برای شما به ارمغان می‌آورند و آنها را به تنهایی انجام دهید. کاری انجام بدهید تا تکلیفتان با خودتان روشن شود و بتوانید عزت‌ نفس زیادی داشته باشید تا پیام‌های الهی را دنبال کنید.

وقتی بچه‌ها در مدرسه تصویر یکدیگر از خودشان را نشانه می‌روند و با هم نامهربان هستند، چگونه می‌توانم به محافظت از تصویر آنها از فرزندم کمک کنم؟

شما باید یک تصویر قوی از خود داشته باشید. اگر از نقطه‌ای مملو از ترس و نگرانی می‌آیید، فرزند شما هم همان را انتخاب خواهد کرد و عزت‌ نفس آنها یک کپی از عزت ‌نفس شما خواهد بود. آنها درباره عزت ‌نفس خود دچار ضعف خواهند بود و این ضعف را به دیگران نشان می‌دهند. بچه‌های دیگر نیز آن نقطه‌ضعف‌ها را انتخاب می‌کنند، زیرا بچه‌ها سیگنال انرژی را از طرف کودک می‌خوانند. کودک این سیگنال انرژی را از شما دریافت می‌کند، بنابراین این پرسش نشان می‌دهد که شما ترس دارید.

شما می‌خواهید ترس را در خود پاک کنید تا اعتمادبه‌نفس بیشتری در مورد فرزند خود داشته باشید. به دلیل تاثیر نورون انعکاس‌دهنده، اعتمادبه‌نفس بالای شما به فرزندتان نیز سرایت خواهد کرد و او نیز به نوبه خود اعتمادبه‌نفس قوی‌تری خواهد داشت. همین که کودک به مدرسه می‌رود و این امنیت درونی را احساس می‌کند، بچه‌های اطرافش دیگر او را به عنوان هدف حمله‌های خود انتخاب نمی‌کنند.

باز هم، شما باید روی خود کار کنید. لازم نیست روی فرزندتان کار کنید. همان‌طور که روی خودتان کار می‌کنید، کودک تفاوت‌ها را یادداشت‌برداری می‌کند و آنها را در خود انعکاس می‌دهد.

دکتر هیو لِن قاتل نبود. چگونه او قاتلان را به زندگی خود جذب کرد؟ به سختی می‌توانم ارتباط میان آنها را پیدا کنم.

دکتر هیو لِن یک درمانگر بود. او در حال مطالعه قاتلان بود. او در حال مطالعه افرادی بود که مرتکب جنایات خشونت‌آمیز شده بودند. از آنجا که او زمان، تلاش و اشتیاق زیادی برای تحقیقات خود اختصاص داد، موظف بود افرادی را دور خود جمع کند که با زندگی وی سازگار باشند. اگر او مشغول تحصیل در رشته آشپزی بود، احتمالا سرآشپزها را به سمت زندگی خود می‌کشید، اما او آشپز نبود. او در حال مطالعه رفتارهای غیرطبیعی بود. او در حال مطالعه مجرمان خشن بود. به دلیل این تمرکز، او قاتلانی را که در بیمارستان روانی بودند که در آنجا کار می‌کرد، جذب خود کرد.

سطح عمیق‌تر این ایده را درک کنید. قانون جذب می‌گوید شما آنچه با انرژی و اشتیاق روی آن تمرکز می‌کنید را به دست می‌آورید. هر وقت احساسات زیادی را روی موضوعی متمرکز کردید -که معمولا به این معناست که هر آنچه واقعا دوست دارید یا هر آنچه واقعا از آن می‌ترسید یا از آن متنفر هستید را در زندگی خود خواهید دید- این قانون جذب است.

من شما را تشویق می‌کنم که بیشتر دوست داشته باشید. از عشق ریشه بگیرید. عشق قلب پارادایم فراوانی است. در این پارادایم، عشق همان چیزی است که وقتی به اطراف نگاه می‌کنید، می‌بینید. اگر عاشق جایی هستید که در حال حاضر در آنجا هستید، قانون جذب می‌گوید که بیشتر از آن استفاده خواهید کرد. اگر عاشق چیزی، شخصی، مکانی یا هر چیز دیگری هستید که دوست دارید در زندگی خود داشته باشید، قانون جذب می‌گوید که شما شروع به جذب آن به زندگی خود خواهید کرد.

البته شما باید از قانون عمل هم استفاده کنید و کاری انجام دهید تا این امر اتفاق بیفتد. دکتر هی لن در حال مطالعه این نوع افراد بود و قانون جذب گفت: «خب، شما می‌خواهید درباره این افراد بیشتر بدانید. ما شما را با شرایطی آشنا خواهیم کرد که بتوانید اطلاعات بیشتری کسب کنید.»

سپس او فهمید که قرار است بیمارستانی دولتی در هاوایی افتتاح شود. او از قانون آفرینش استفاده کرد، به این معنی که مجبور شد فرمی را پر کند، آن را ارسال کند، یک تماس تلفنی برقرار کند، به هاوایی پرواز کند و مصاحبه کاری داشته باشد.

همه این عناصر نشان می‌دهند که زندگی چگونه کار می‌کند. روی چه چیزی متمرکز شده‌اید؟ قانون جذب با آن مطابقت دارد. می‌خواهید چه کاری بکنید یا نکنید؟ قانون آفرینش به شما در انجام آن کمک می‌کند.

بعضی وقت‌ها دچار حمله‌های پنیک درباره پول می‌شوم. من در حال انجام هوپونوپونو هستم، هر کاری که انجام می‌دهم، باز هم پول من را آزار می‌دهد. آیا فقط همین موضوع است که برای تجلی زمان لازم است؟ در حالی که انتظار می‌کشم، چگونه می‌توانم احساس خوبی داشته باشم؟

این پرسش حاکی از آن است که شخص هنوز نگران است. معنی آن چیست؟ هنوز باوری در ذهن آنها وجود دارد -خواه ناخودآگاه باشد یا خودآگاه- مبنی بر اینکه پولی وجود نخواهد داشت. فرد باید این باورهای محدودکننده را از ذهن خود بزداید.

وقتی که همچنان منتظر تغییر اوضاع هستید، باید چه کاری انجام بدهید؟ شما انتظار نمی‌کشید؛ شما از قانون آفرینش استفاده می‌کنید. شما به یکی از شیوه‌های تذهیب مورد علاقه خود اقدام می‌کنید و بارها آن را تکرار می‌کنید. اگر مجبور شدید، آن را هر روز باز هم انجام بدهید تا بتوانید از شر احساسات آزاردهنده و باورهای منفی خلاص شوید.

اگر هنوز نمی‌دانید چگونه می‌توانید احساس خوبی داشته باشید در حالی که همچنان منتظرید، قدردانی را تمرین کنید. باز هم، شما باید به محیط خود نگاه کنید، چیزی را پیدا کنید که واقعا از آن سپاسگزار هستید و روی آن تمرکز می‌کنید. هرچه بیشتر بتوانید روی قدردانی تمرکز کنید، فراوانی را بیشتر احساس خواهید کرد. هرچه بیشتر احساس فراوانی کنید، قانون جذب بیشتر ثروت موردنیازتان را برای مطابقت با این احساس برای شما به ارمغان می‌آورد.

بنابراین، می‌توانید کارهای دیگری هم انجام دهید، اما احتمالا با تکرار یک‌باره یا دوباره عمل تذهیب انتخاب خود می‌توانید از این مسئله مراقبت کنید.

من همین الان پول می‌خواهم؛ من الان به آن نیاز دارم، چرا پول نزد من نمی‌آید؟ من سال‌هاست که قانون جذب را مطالعه می‌کنم. انگار این قانون کار نمی‌کند. آیا این موضوعی طبیعی است؟

فقط به اندازه‌ای طبیعی است که احساس ناامیدی درباره پول داشته باشید. من این احساس را داشته‌ام. من در زندگی‌ام لحظه‌هایی را تجربه کرده‌ام که فکر می‌کردم، «من همه کارها را درست انجام می‌دهم. من کتاب‌های متافیزیکی و موفقیت را می‌خوانم و درست اقدام می‌کنم. پس پول کجاست؟».

آنچه من در آن زمان نفهمیدم -و آنچه اکثر مردم نمی‌فهمند- این است که قانون جذب با سیستم اعتقادی ناخودآگاه من مطابقت دارد. این همان چیزی است که من در برنامه صوتی خود به نام راز گمشده توضیح دادم، که گفتم قانون جذب با عقاید ناخودآگاه شما مطابقت دارد، نه باورهای آگاهانه شما. وقتی کسی می‌گوید، «من به پول نیاز دارم»، انرژی پشت آن چقدر است؟ این ناامیدی است. بنابراین قانون جذب چیست؟ ناامیدی.

برای اینکه این وضعیت تغییر کند، باید در لحظه استراحت کنید و دوباره فراوانی در همین لحظه ظهور پیدا می‌کند. وقتی به این لحظه نگاه می‌کنید و می‌گویید، «پول کجاست؟»، شما فراوانی را نمی‌بینید. شما کمبود را می‌بینید. شما از یک ذهنیت قدیمی و یک پارادایم قدیمی می‌آیید. شما می‌خواهید به پارادایم جدید تغییر وضعیت بدهید. پس از انجام این کار، به اطراف نگاه می‌کنید و می‌گویید، «در همه‌جا فراوانی وجود دارد». از آنجا که شما فراوانی را در همه جا می‌بینید، قانون جذب و قانون آفرینش فرصت‌های پر از پولی را در لحظه بعدی شما به ارمغان می‌آورد.

حتی اگر من با این پرسشگر ارتباط برقرار می‌کنم، او باید این ترس را که پولی قرار نیست به دست آید، از بین ببرد. زیرا این ترس باعث می‌شود پول از بین برود.

احساس می‌کنم به نتیجه وابسته هستم. تجارت من باید کار کند. چگونه می‌توانم به نتیجه بی‌توجه باشم و در عین حال، اعتقاد هم داشته باشم؟

شما باید عمل متعادلی را در درون خود انجام بدهید و بگویید، «من به دیدگاه خود اعتقاد دارم، و اگر به دلایلی دیوانه‌وار به همان روشی که من آن را تصور می‌کنم، کار نمی‌کند، به روشی دیگر و حتی بهتر از آن نتیجه خواهد داد».

این یک طرز فکر جدید برای اکثر مردم است، زیرا آنها فکر می‌کنند، «تجارت باید کار کند یا من شکست خواهم خورد. من نابود خواهم شد، من خیابان‌خواب خواهم شد». بدیهی است که این فکر به پارادایم فراوانی گرایش ندارد. باز هم، همه اینها مربوط به تغییر درک و تغییر باورهاست. به جای اینکه از منظر ترس و کمبود بنگرید، می‌خواهید از منظر قدرت و اعتمادبه‌نفس بنگرید.

چگونه می‌توانید خود را از نتیجه جدا کنید؟ روزی می‌خواهم کتابی به نام Mystic in the Marketplace (عارفی در بازار) بنویسم. این کتاب مبتنی بر این ایده خواهد بود که هرچه درباره تجارت خود پیش می‌روید و سعی می‌کنید آنچه می‌خواهید را نشان دهید، از آن جدا می‌شوید. همان‌طور که قبلا گفتم، یکی از راه‌های یافتن پارادایم فراوانی و رفتن به منبع این است که مشاهده کنید شما افکار خود نیستید، احساسات خود نیستید، بدن خود نیستید و اقدامات خود نیستید. بلکه شما صرفا شاهدی در پشت و درون همه اینها هستید.

اگر بتوانید این طرز فکر را وارد دنیای تجارت هم کنید، می‌توانید به عارفی در بازار تبدیل شوید. این کار کاملا امکان‌پذیر است. شاید لازم باشد یک کارت کوچک روی میز خود بگذارید که می‌گوید: «به یاد داشته باشید، یک عارف در بازار.» هر وقت آن را دیدید، نفس عمیقی بکشید و بگویید، «خب، کاری که من انجام می‌دهم، من نیست. من صرفا این کار را با استفاده از قانون آفرینش انجام می‌دهم، اما از آن جدا شده‌ام، زیرا من برخواسته از ذهنیت فراوانی‌ام».

بنابراین، شما اقدام می‌کنید. بله، شما می‌خواهید همه چیز به نتیجه برسد. شما خوشبین هستید و کارهای درستی انجام می‌دهید. قانون جذب در کنار شماست و شما رها شده‌اید و می‌دانید که جهان الهی، خدا، از شما مراقبت می‌کند. این عمل متعادل‌کننده‌ای است که حتما باید انجام دهید. با وجود آن، سریع‌تر به انجام خواهید رسید و موفق‌تر خواهید شد.

اگر من در طول روز چندین فکر منفی به سرم بزند، اما آنها را از ذهنم بیرون بکشم و دوباره به فکر مثبتم برگردم، آیا به خاطر آن افکار منفی به زندگی خودم گند زده‌ام؟

نه، اصلا چنین نیست. جهان یک سیستم بی‌نظیر مقاوم در برابر ناکامی در بدن و ذهن ما قرار داده است. این سیستم می‌گوید که آنچه در حال حاضر با انرژی و تمرکز درباره آن فکر می‌کنید، ظرف سه روز آینده یا بیشتر به وجود خواهد آمد.

ما تمام روز فکر می‌کنیم. من آماری را دیدم که می‌گفت ما روزانه 60 تا 80 هزار فکر مختلف در سر داریم. خیلی خوب است که همه آنها بلافاصله آشکار نمی‌شوند، زیرا همه آنها لزوما افکار سالمی نیستند. بسیاری از آنها منفی و زباله‌ هستند.

می‌خواهید کاری را انجام دهید که هم‌اکنون مشغول انجام آن هستید: افکار منفی را از سر خود بیرون کنید و روی افکار مثبت تمرکز کنید. عمل فکرکردن را انجام دهید و آن افکار را به مواردی تغییر بدهید که ترجیح می‌دهید. به یاد داشته باشید که قانون جذب با چیزی سازگار می‌شود که در سطح ناخودآگاه خود به آن فکر کرده و آن را احساس می‌کنید.

نگران افکار منفی نباشید. اگر این افکار به سراغتان آمدند، فقط بگویید «سلام، متشکرم» و سپس، آنها را رها کنید. وقتی افکار مثبت می‌آیند، مقداری آبمیوه در مقابل آنها قرار دهید. روی آنها تمرکز کنید، زیرا افکاری که شما روی آن تمرکز می‌کنید، مواردی هستند که قرار است در چند روز آینده تا یک هفته به وجود بیایند.

خانواده من از من حمایت نمی‌کنند، اما من باید همیشه در اطراف آنها باشم. به هر حال چگونه می‌توانم احساس خوبی داشته باشم؟

پاسخ آسان به این پرسش البته این‌گونه است که مقالاتی مانند این متن را بخوانید. به فایل‌های صوتی تاییدکننده نفس گوش کنید. خود را با افراد مثبت احاطه کنید. شما به نوعی می‌توانید یک خانواده کاملا جدید ایجاد کنید.

من در اوهایو بزرگ شدم. زمانی آنجا را ترک کردم و به تگزاس رفتم. این یک نقطه عطف در زندگی من بود، زیرا من از بسیاری جهات روابطم را با دیگران قطع کردم. نه اینکه به خانواده‌ام پشت کرده باشم؛ من هنوز خانواده‌ام را دارم و آن زمان هم آنها را داشتم. اما چون آنها را ترک کرده بودم، مجبور شدم خانواده جدیدی در تگزاس ایجاد کنم.

در این مدت کشمکش‌های زیادی داشتم، اما اینها فقط به این دلیل بود که من چیزی درباره متن‌های الهام‌بخش مانند این یا پادکست‌های الهام‌بخش نشنیده بودم. چنین مواردی در دهه‌های قبل در دسترس نبودند- حداقل تا جایی که من می‌دانم. اما من یک سیستم پشتیبانی جدید ایجاد کردم، دوستانی که به من ایمان آوردند، یک گروه جدید ذهن برتر. اگرچه آن زمان چیزی درباره این موضوع نمی‌دانستم؛ اما یاد گرفتم که چگونه یک نفر را بسازم و به همین دلیل، یک خانواده کاملا جدید ایجاد کردم.

اکنون که همه اینها را گفتم، شما باز هم می‌خواهید از کرده‌ها و ناکرده‌های خود و خانواده خود مصون باشید. باز هم، جدایی یک سیگنال است که شما در پارادایم فراوانی ارسال می‌کنید. جداشدن به این معناست که آنها می‌توانند هر چه می‌خواهند بگویند، انجام دهند یا باشند، اما شما هر چه می‌خواهید بگویید، انجام دهید یا هر آنچه لازم دارید، باشید. هر کاری که خانواده انجام می‌دهند یا نمی‌دهند، فرقی نمی‌کند. خب، این برای خانواده خوب است. روی آنچه در شما اتفاق می‌افتد، تمرکز کنید.

اگر خانواده دکمه‌هایی را در درون شما فشار می‌دهند، برای رسیدن به سطح بالاتر به یاد داشته باشید که این دکمه‌ها در خانواده شما نیستند، آنها درون شما هستند. بنابراین، اگر آنها چیزی می‌گویند که شما را تحریک می‌کند، از روش‌های تذهیب استفاده کنید تا به شما در رسیدن به آن کمک کند. در درون خود اقدام به شفابخشی کنید و به این ترتیب واقعیت خود را از جمله خانواده خود تغییر خواهید داد.

شوهر من فکر می‌کند قانون جذب، حرفی مزخرف است. بعضی اوقات باعث می‌شود من عصبانی شوم که نمی‌توانم همه چیزهای شگفت‌انگیزی را که یاد می‌گیرم، با او به اشتراک بگذارم. چگونه می‌توانم او را مجبور کنم که این موضوع را باور کند؟ اگر نتوانم او را تغییر دهم، چه می‌شود؟

به ذهنیتی که در پشت این وضعیت است، فکر کنید. اول از همه، اگر شوهرتان فکر می‌کند که قانون جذب، مزخرف است، او احتمالا جنبه‌ای از شما را منعکس می‌کند که به این نتیجه رسیده است که این حرف‌ها بی‌معنی‌اند. ممکن است بگویید که این باورها چیزهای شگفت‌انگیزی‌ هستند، اما اگر آینه‌ای به شکل شوهرتان روبه‌روی شما قرار دارد که می‌گوید اینها همه مزخرف‌اند، به احتمال زیاد حداقل برخی از باورهای درونی شما با آن موافق است.

او را تغییر ندهید؛ خود را تغییر بدهید. از خود بپرسید: «آیا من کاملا به قانون جذب اعتقاد دارم؟» اگر پاسخ دادید بله، خیلی خوب است. اما اگر پاسختان چنین است که «شک دارم. بعضی اوقات فکر می‌کنم که اینها مزخرف است»، از خود بپرسید، «چرا این‌گونه فکر می‌کنم؟ شواهد من برای چنین فکری چیست؟».

شما در حال ایجاد سیستم پشتیبانی خود برای این باور منفی هستید. به آن سیستم نگاه کنید و شواهد مربوط به آن را زیر سوال ببرید. وقتی این کار را انجام دهید، این سیستم ناپدید می‌شود و می‌دانید که قانون جذب در واقع کار می‌کند. وقتی آن را با صد درصد صداقت در خود می‌بینید، به احتمال زیاد شوهرتان از گفتن هر چیز منفی درباره آن منصرف می‌شود.

همچنین این موضوع را در نظر بگیرید: اگر در اطراف خانه قدم می‌زنید و عصبانی می‌شوید که چرا شوهرتان با سیستم اعتقادی شما همراه نیست و درباره قانون جذب چه فکر می‌کند؟؛ او باید فکر کند اگر شما این‌قدر آسان ناراحت شوید، پس این سیستم اصلا کار نمی‌کند.

بدیهی است، یک دکمه در درون شما وجود دارد که در تلاش است تا او را ترغیب کند با شما همراه شود. برخی از دکمه‌ها در شما می‌گویند، «من نیاز دارم که او هم مثل من باور کند. در غیر این صورت، کل رابطه ما از هم پاشیده می‌شود». این درست نیست، شما نیازی به او ندارید. او آزاد است که هر آنچه می‌خواهد را باور کند. اما اگر او عصبانی‌شدن شما را ببیند، به احتمال زیاد فکر می‌کند، «این قانون جذب خیلی خوب کار نمی‌کند. ببین او چقدر ناراحت است و چقدر زود ناراحت می‌شود».

من شما را به انجام تمرینات بیشتر تذهیب نفس دعوت می‌کنم. به سراغ کارهای مورد علاقه خود برگردید و دوباره آنها را انجام دهید. به شوهرتان اجازه دهید هر آنچه می‌خواهد باشد، اما مطمئن شوید که در درون خود آرامش دارید. در پارادایم فراوانی، شما عصبانی، دیوانه یا حسود نخواهید بود. سعی نمی‌کنید کسی را تغییر دهید تا احساس بهتری داشته باشید. در پارادایم فراوانی، شما از عشق و پذیرش می‌آیید و اینها باز هم از درون شما آغاز می‌شوند.

احساس می‌کنم که خداوند مشاور من می‌شود. این مرا هیجان‌زده می‌کند. اما من شصت‌ساله هستم، آیا بازگشت به مدرسه خیلی دیر نیست؟ آیا باید مدرک داشته باشم؟ آیا می‌توانم راهی برای انجام این کار بدون مدرک پیدا کنم؟ آیا این کاری باورنکردنی خواهد بود؟ اتخاذ این تصمیمات گاهی اوقات مرا گیج می‌کند. آیا نباید خدا به من نشانه‌ای بدهد؟

من فکر می‌کنم خدا قبلا به شما علامت داده است. شما با گفتن این جمله‌ها که «احساس می‌کنم خدا مجبور به مشاوره دادن است»، این نشانه‌ها را دیده‌اید. بنابراین شما الهام می‌گیرید که مشاور شوید. احساس می‌کنید که این ایده‌ها از طرف خدا آمده است، و احتمالا چنین است.

قانون آفرینش می‌گوید شما اکنون باید اقدام کنید. شما آشکارا هیجان‌زده هستید، اما با این موارد روبه‌رویید: «اما من شصت‌ساله‌ام. خیلی دیر نیست؟» این شک و تردیدها به‌عنوان بخشی از شما در نظر گرفته می‌شود که با این هدف هماهنگ نیست. شما می‌خواهید تمرینات تذهیب را روی این احساس انجام دهید، زیرا سن مهم نیست. ما افرادی را می‌شناسیم که پا به دوران هشتاد یا نودسالگی خود گذاشته‌اند و کار جدیدی را آغاز کرده‌اند، چیزی را نشان داده‌اند یا تغییری ایجاد کرده‌اند که برای همیشه ادامه داشته است.

آیا برای بازگشت به مدرسه خیلی دیر است؟ نه. هر زمان که بخواهید می‌توانید به مدرسه برگردید. می‌توانید به صورت آنلاین سر کلاس بروید، یا به مدارس خشتی و آجری بروید. همه اینها در دسترس‌ هستند، اینها همه یک انتخاب است.

آیا باید مدرک داشته باشید؟ من نمی‌دانم چه نوع مشاوری می‌خواهید باشید، بنابراین نمی‌توانم به آن پاسخ دهم. آیا می‌توانید بدون مدرک این کار را انجام دهید؟ باز هم، این بستگی به این دارد که شما می‌خواهید چه نوع مشاوری باشید.

من فکر می‌کنم مسئله‌ای بزرگ‌تر در اینجا مطرح است و آن این است که شما می‌خواهید خدا به شما نشانه‌ای نشان بدهد، و او این کار را انجام داده است. عالم ملکوت می‌گوید، «شما یک درخواست ارائه داده‌اید»، که قانون جذب را درگیر خود کرده است. این عالم می‌گوید، «این الهام شماست: مشاور شوید». اما به جای درگیرکردن قانون آفرینش و اقدام‌کردن، اجازه می‌دهید شک و تردید وارد عرصه شود.

تقریبا همه این کار را می‌کنند، بنابراین شما باید از خود بپرسید: «آخرین باری که من یک ایده الهام‌بخش داشتم، از آن تشکر کردم و هیجان‌زده شدم؛ اما بعد، درباره آن حرف زدم؟»

این شخص در حال صحبت‌کردن از مشاورشدن است. امیدوارم که او مشاور نشود. امیدوارم که او برگردد و تمرینات تذهیب را انجام دهد. اما اگر در آن قایق هستید، می‌خواهید به عقب برگردید و تمرینات تذهیب را انجام دهید، بنابراین می‌توانید از قانون آفرینش استفاده کنید تا ایده‌های الهام‌بخشی را که به شما رسیده است، در این کار درگیر کنید و با این دیدگاه جدید زندگی کنید.

در پارادایم فراوانی، وقتی ایده‌ای می‌گیرید، بدون شک و نگرانی و تامل عمل می‌کنید. شک و تردید اینجا تاثیری نخواهید داشت؛ زیرا آنها دیگر در درون شما وجود ندارند. سطح اعتماد آنقدر کامل است که چیزی در آنجا باقی نمانده است تا بگوید، «این موضوع کار نمی‌کند» یا «نه، نه برای من». بنابراین کمی کار تذهیب را انجام دهید. سپس الهام خود را دنبال کنید، از قانون آفرینش استفاده و اقدام کنید.

من واقعا نمی‌توانم ببینم که چگونه این همه زباله را در زندگی خود ایجاد کرده‌ام. مردم کارهای شیطانی انجام می‌دهند، و من همچنان در همان مرحله گیر کرده‌ام. من قربانی هستم؛ چگونه می‌توانم آن را به روش دیگری ببینم؟

این شخص از چه مرحله‌ای از بیداری می‌آید؟ او خودش می‌گوید: از مرحله اول می‌آید. او مانند یک قربانی احساس می‌کند. این از ذهنیت قربانی می‌آید. او این را می‌داند و صاحب آن است.

این عقیده که شما یک قربانی هستید، برخاسته از برنامه‌ای است که متعلق به شما نیست. این یک جمله برای دستیابی به موفقیت است. این، نوعی بینش است که می‌تواند شما را در پارادایم فراوانی قرار دهد. این شخص از جایگاه این شخص صحبت نمی‌کند. این شخص در حال صحبت‌کردن از منظر یک برنامه یا نوعی ویروس ذهنی است که اتفاق می‌افتد.

بگذارید ببینم آیا می‌توانم به روش دیگری توضیح دهم. من یک بار در یک برنامه رادیویی بودم که دکتر هی لن و من مهمان آن بودیم. ما در حال پاسخ دادن به سوالاتی بودیم که بسیار صادقانه مطرح می‌شدند. برخی به طرز شگفت‌آوری منفی و تقریبا توهین‌آمیز بودند. من از دکتر هی لن عذرخواهی کردم و گفتم: «متاسفم. نمی‌دانم این افراد چه کسانی هستند یا چرا این‌گونه فکر می‌کنند.»

دکتر هی لن لبخندی زد و گفت، «جو، آنها نیستند که این حرف‌ها را می‌زنند. این برنامه درون آنهاست که مسئول است».

وقتی این حرف را شنیدم، فکر کردم، «چه بینش فوق‌العاده‌ای!». مردم اغلب به عنوان ماشین‌آلات فعالیت می‌کنند. ما برنامه‌ریزی شده‌ایم که عمل کنیم و فکر کنیم و به روشی خاص وجود داشته باشیم؛ بیشتر آن ناشی از فقدان، محدودیت و کمبود است. از فراوانی یا عشق ناشی نمی‌شود. ما به روش فراوانی و عشق پرورش نیافته‌ایم.

بنابراین وقتی شخصی می‌گوید، «من قربانی هستم. چگونه می‌توانم راه دیگری ببینم؟»، او در نتیجه برنامه‌ای حرف می‌زند که در زندگی خود به دست آورده است.

اکنون شمای خواننده باید بدانید که این برنامه احتمالا در شما نهفته است. شاید شما آن را به زبان نیاورید، اما شاید در یک نقطه از زندگی خود به آن فکر کرده باشید. شما می‌خواهید آن را پاک کنید. من آن را پاک می‌کنم، زیرا من این پرسش را بیان کردم، بنابراین باید در من نیز باشد. به یاد داشته باشید، ما با استفاده از قانون آفرینش و قانون جذب، واقعیت خودمان را ایجاد می‌کنیم. چه کنیم؟ آن را پاک می‌کنیم. من تو را دوست دارم، متاسفم، لطفا مرا ببخشید، متشکرم. من تو را دوست دارم، متاسفم، لطفا مرا ببخشید، متشکرم.

وقتی این پرسش را به محض ظهور در درونمان، پاک می‌کنیم، به پاک‌کردن آن از برنامه در شخصی کمک می‌کنیم که درباره آن سوال کرده است. ما به عالم ملکوت می‌گوییم، «متاسفم. نمی‌دانم این برنامه از کجا آمده است، اما لطفا مرا ببخشید، زیرا من بی‌توجه بوده‌ام و در زندگی من نشان داده شده است. از جایی آمده است. چه کسی می‌داند و چه کسی اهمیت می‌دهد؟ با تشکر از شما برای حذف آن. با تشکر از شما برای تذهیب آن. با تشکر از شما برای بهبود آن». سپس می‌گویید، «تو را دوست دارم». شما این حرف را به عالم ملکوت می‌زنید و آن را با عشق، دلسوزی، بخشش و پذیرش ادغام می‌کنید که همه چیز را دوباره سالم و همه چیز را به پارادایم فراوانی تبدیل می‌کند. من تو را دوست دارم، متاسفم، لطفا مرا ببخشید، متشکرم. چه راه شگفت‌انگیزی برای پایان‌دادن به این سوالات. سرانجام، برای کمک به شما در ایجاد تحولی که تعریف کردم، در اینجا پنج روش برای تغییر در پارادایم فراوانی آورده شده است.

مورد اول طرح یک سوال است: حال شما چطور است؟ این سوال نمی‌پرسد چه کار می‌کند، بلکه می‌پرسد چطور هستید. آیا احساس ترس دارید؟ آیا احساس قدرت می‌کنید؟ آیا احساس می‌کنید تسلیم شده‌اید؟ آیا احساس می‌کنید اکنون به خود اجازه می‌دهید وارد ماجرا شوید؟ هرچه بیشتر بتوانید تمام دیوارهای ترس، کمبود و محدودیت را رها کنید، بیشتر می‌توانید فراوان باشید. فراوانی در این لحظه است. همان‌طور که در این لحظه مستقر و آگاه می‌شوید، نسبت به درونیات خود بسیار حساس باشید. حال شما چطور است؟ آیا احساس می‌کنید همه چیز خوب است؟ آیا احساس می‌کنید هنوز نگران چیزهایی هستید؟

هرچه احساس می‌کنید، خوب است، اما هرچه بیشتر بتوانید به احساس امنیت، حمایت از سمت عالم ملکوت، ظرافت و فراوانی نزدیک شوید، بیشتر می‌توانید به پارادایم فراوانی تغییر حالت بدهید.

اگر همین الان چنین احساسی ندارید، اگر احساس نمی‌کنید فراوان هستید، پس چه کاری انجام می‌دهید؟ می‌توانید آن را جعل کنید تا زمانی که آن را درست در خود احساس کنید. می‌توانید به اطراف خود نگاه کنید و شروع به یافتن چیزی برای احساس فراوانی و سپاسگزاری کنید. شاید فقط باید به یاد داشته باشید که در این لحظه همه چیز خوب است و چقدر فراوانی و موضوع برای قدردانی وجود دارد. وقتی به جهان نگاه می‌کنید و نیمه خالی آن را می‌بینید، می‌دانید از کدام پارادایم می‌آیید. اگر هر دو نیمه پر و خالی آن را می‌بینید، می‌دانید که از کدام پارادایم می‌آیید.

خودتان انتخاب کنید که از کدام پارادایم بیایید: «همه‌چیز خوب است. من فراوان هستم، من با فراوانی‌های بسیاری زندگی می‌کنم، و فراوانی حق تولد و حق من در این لحظه است. در حال حاضر، همه چیز فراوان است.» به آن حالتی از زندگی بروید که در آن، با پارادایم فراوانی زندگی می‌کنید.

دومین راه تغییر به پارادایم فراوانی این است که از خود بپرسید، چه می‌بینید؟ وقتی به اطراف نگاه می‌کنید، به چه چیزی توجه می‌کنید؟ آیا چیزهایی را می‌بینید که باعث نگرانی یا ترس شما می‌شوند؟ یا چیزهایی را می‌بینید که به شما یادآوری می‌کند که همه چیز خوب است، از شما مراقبت می‌شود، در این لحظه به دلیل قانون جذب و قانون آفرینش بسیار سپاسگزار هستید و بیشتر از این هم برای شما پیش خواهد آمد؟

احتمالا آن نقاشی نوری را دیده‌اید که اگر با ذهنیت خاص به آن نگاه کنید، شبیه پیرزن است، اما اگر با ذهنیتی کمی تغییریافته به آن نگاه کنید، همین تصویر شبیه یک زن جوان می‌شود. زندگی این‌گونه است، می‌توانید از یک پارادایم کمبود و محدود یا از پارادایم فراوانی به آن نگاه کنید. چه می‌بینید؟

تغییر پارادایم شما واقعا موضوع تمرکز آرام است. آن تصویر موهوم نوری یک اثر هنری واحد است. اما اگر تمرکز خود را به کار بگیرید، ناگهان تصویری دیگر را می‌بینید. تصویری که همیشه آنجا بوده است.

این نحوه کار پارادایم فراوانی است. همه‌چیز همیشه اینجا بوده است. شما آن را ندیده‌اید، زیرا عینک‌هایی که شما می‌زنید، از سیستم باورهایی است که فقط برای دیدن کمبودها طراحی شده‌اند. اکنون شما برای دیدن فراوانی ذهن خود را بازسازی می‌کنید.

پس چه می‌بینید؟ اگر همین حالا فراوانی را نمی‌بینید، فقط آن را تصور کنید. شروع به بازی با امکانات کنید. به این دنیا نگاه کنید و بگویید: «شگفت‌انگیز است! چگونه ایجاد شد؟ چگونه این کتاب نوشته شده است؟ چگونه این ایده‌ها به من رسیدند؟» جادو و معجزه واقعی در جهان وجود دارد، فراوانی واقعی در جهان وجود دارد و می‌توانید هنگام انتخاب، آن را ببینید.

سومین راه برای تغییر در یک پارادایم فراوانی این است که از خود بپرسید، چگونه عمل می‌کنید؟ آیا از ترس یا اعتماد به قانون آفرینش استفاده می‌کنید؟ شما می‌دانید که قانون جذب بیشتر از آنچه روی آن تمرکز می‌کنید به شما می‌دهد. شما می‌دانید که قانون آفرینش قصد دارد کارهایی را انجام دهد. آیا می‌خواهید آنها را انجام دهید؟ آیا از آنها صحبت می‌کنید؟ آیا الهام دریافت می‌کنید، اما با شک آن را دنبال می‌کنید، یا آن را با عمل دنبال می‌کنید؟

همچنین ممکن است از خود بپرسید که آیا از نفس یا روح برمی‌خیزید؛ حال شما در جهان چگونه عمل می‌کنید؟ البته بیشتر مردم از نفس می‌آیند. آنها چیزها را می‌خواهند، از آنها می‌ترسند، دیگران را به خاطر زندگی خود سرزنش می‌کنند و همه اینها مربوط به نفس است.

همان‌طور که می‌دانید، چهار مرحله بیداری وجود دارد و بیشتر مردم در مرحله اول گیر کرده‌اند: قربانی‌شدن. سپس مرحله توانمندسازی وجود دارد، اما ما در آنجا متوقف نمی‌شویم. مرحله‌ای وجود دارد که شما تسلیم عالم ملکوت می‌شوید. در این مرحله، ما روی مرحله چهارم تمرکز می‌کنیم: مرحله بیداری، جایی که شما در پارادایم فراوانی زندگی می‌کنید.

چطور به آنجا می‌رسید؟ یک راه این است که ببینیم شما چگونه عمل می‌کنید. اول از همه، بیشتر مردم حتی هیچ اقدامی نمی‌کنند. شما می‌دانید که قانون آفرینش می‌گوید شما باید همه چیز را در زندگی خود جذب کنید، به این معنی که باید اقدام کنید. بله، بعضی چیزها به طرز جادویی در زندگی شما ظاهر می‌شوند، اما در بیشتر موارد، از شما با الهام برای انجام کاری برای ایجاد واقعیت خود سوال می‌شود.

آیا شما بازی می‌کنید؟ وقتی عمل می‌کنید، آیا از ترس می‌آیید یا ایمان؟ بیشتر مردم از ترس می‌آیند. آنها می‌ترسند هر اقدامی انجام دهند، یا اگر این کار را انجام دهند، با عصبیت خاصی انجام می‌دهند و مطمئنا قانون جذب می‌گوید، «اگر از عصبی‌شدن ناشی می‌شوید، ما می‌خواهیم با آن مطابقت داشته باشید و به شما چیزهایی بدهیم که همچنان عصبی باشید». اما شما می‌خواهید از ایمان بیایید. به طور خلاصه، شما می‌خواهید از روح بیایید.

اگر شما در حال حاضر چنین تجربه‌ای ندارید، چه کاری انجام می‌دهید؟ هر بار که لحظه انتخاب فرا می‌رسد، نفس عمیقی بکشید و بپرسید، نفس چه خواهد کرد، و خدا یا روح چه خواهد کرد؟ مسیر الهی را انتخاب کنید. ممکن است در ابتدا کمی عصبی باشید؛ زیرا از منطقه راحتی خود خارج می‌شوید، اما این بدان معنا نیست که این کار را نکنید. این صرفا یک معنای جدید برای شماست. همان‌طور که حرکات جدیدی را انجام می‌دهید و از منطقه راحتی خود خارج می‌شوید، دوباره احساس راحتی خواهید کرد.

پس حال شما چطور است؟ آیا شما از اعتماد و ایمان می‌آیید؟ آیا شما از روح می‌آیید؟ روح را انتخاب کنید.

چهارمین راه برای تغییر در یک پارادایم فراوانی این است که از خود بپرسید، چگونه یا به چه فکر می‌کنید؟ آیا افکاری ترسناک یا افکاری مثبت در سر دارید؟ آیا نگرانی‌های مبتنی بر ترس در شما بیشتر است یا اینکه افکار مبتنی‌ بر «اگر… آنگاه چه می‌شد؟» را در سر می‌پرورانید؟

در دنیای ایده‌آل، که پارادایم فراوانی را زندگی می‌کنید، شما حتی فکر هم ندارید. شاید بارقه‌هایی از بیداری داشته باشید که در سطح سفید زندگی خود پرواز می‌کنند، اما لزوما به آنها توجه نمی‌کنید. شما یاد گرفته‌اید که افکار را نادیده بگیرید و از جایی که هیچ فکر یا تفکری وجود ندارد، آمده‌اید.

بدیهی است، این به معنای خاموش‌کردن ذهن آگاه شما نیست یا اینکه راه خود را در طول زندگی تغییر بدهید. شما از گذشته آگاه‌تر و هوشیارتر هستید. در پارادایم فراوانی، شما از آگاهی خالص ناشی می‌شوید. ممکن است افکار هنوز هم بیایند و بروند، اما میان آنها فاصله زیادی وجود دارد. شما حتی لزوما به آنها توجه نمی‌کنید، زیرا شما نفس خدا را از طریق خود زندگی می‌کنید.

چه می‌شود اگر این موضوع در حال حاضر برای شما صادق نباشد؟ چگونه تفکر خود را کنترل می‌کنید؟ اولین کاری که باید انجام دهید توجه به آن است. توجه داشته باشید که چه نوع فکری دارید. آیا افکارتان ترسناک هستند یا صادقانه؟ آیا افکارتان باعث می‌شوند شما نسبت به مراحل بعدی و لحظات بعدی خود نگران باشید، یا این خود افکار هستند که به شما کمک می‌کنند نسبت به این لحظه احساس بهتری داشته باشید؟ باید انتخاب کنید.

نمی‌توانید پیش‌بینی کنید که فکر بعدی شما چه خواهد بود، اما وقتی فکر در شما به وجود می‌آید، می‌توانید انتخاب کنید که با آن چه کار کنید. پس حال شما چطور است؟ به چه فکر می‌کنید؟ وقتی افکار می‌آیند، آنها را به چیزی باشکوه تبدیل کنید. آنها را به چیز خوبی تبدیل کنید: آن افکار را بالا ببرید. همان‌طور که این کار را می‌کنید، توجه داشته باشید که شما افکار خود نیستید. شما آن چیزی هستید که در پشت افکار وجود دارد، شما شاهد آنها هستید. پارادایم فراوانی در آن آگاهی از پس‌زمینه وجود دارد- وایت‌بورد. وقتی از همه افکار پاک می‌شود، شما با توجه به الهام زندگی می‌کنید و قانون جذب و قانون آفرینش برای شما طبیعی است.

پنجمین راه برای رسیدن به یک پارادایم فراوانی این است که از خود سوالی بپرسید که قبلا در کتاب‌هایم از شما به اشکال مختلف پرسیده‌ام: چه چیزی در پشت افکار، احساسات، بدن و ذهن شما وجود دارد؟ پشت همه چیز چیست؟

من فیلمی راجع به پاپ ژان پل دوم دیدم به نام «کارول: مردی که پاپ شد». در آن فیلم، او با یک ملحد روسی مباحثه می‌کند و می‌گوید خدایی وجود ندارد و هیچ چیز آنجا وجود ندارد؛ اینها فقط خالی و باطل‌اند. پاپ می‌گوید: «آنچه شما «هیچ چیز» می‌نامید، همان چیزی است که من آن را همه چیز می‌نامم.» من این حرف را دوست دارم؛ «آنچه شما هیچ ‌چیز می‌نامید، همان چیزی است که من آن را همه چیز می‌نامم»- وایت‌بورد، شاهد، صفر که در پشت افکار، احساسات، بدن و ذهن که پشت همه چیز است. آن ناظر در هسته وجود شما ناظری الهی است، همه چیز است. زنده است. در شما زنده است و از طریق شما نفس می‌کشد.

هرچه بیشتر بتوانید به سمت آن روح بروید، بیشتر به پارادایم فراوانی تبدیل می‌شوید. شما دیگر نیازی به تمرینات تذهیب ندارید. شما دیگر نیازی به ابزار ندارید. شما دیگر نیازی به نکات یا روش‌هایی برای کمک برای ادامه‌دادن دوره ندارید، زیرا شما خود دوره هستید. در آن مرحله، شما با صفر یکی هستید. در صفر، هیچ محدودیتی وجود ندارد. در آن مرحله، شما با وایت‌بورد یکی هستید. هیچ چیز روی وایت‌بورد نوشته نشده است، و می‌توانید هر آنچه تصور می‌کنید را داشته باشید یا انجام دهید، زیرا تصورهای شما از خود منبع می‌آید. در آن مرحله، شما در حال انجام یک ماموریت از جانب خدا خواهید بود.

چه می‌شود اگر این مورد برای شما این‌گونه نباشد؟ چه می‌شود اگر هنوز با این ایده‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنید و حتی واقعا مطمئن نیستید که در پشت افکار، احساسات، بدن و ذهن شما چه می‌گذرد؟ از این امر صرفا به عنوان یک تمرین استفاده کنید. به عقب برگردید و برخی از تمرینات تذهیب را که به شما داده‌ام انجام دهید و از آنها برای کمک به بازگشت به صفر استفاده کنید. از آنها استفاده کنید تا به جایی برسید که در آخر می‌توانید متوجه شوید در پشت زندگی شما فقط پوچی است و این همان چیزی است که در واقع همه چیز است.

همان‌طور که این کلمات را می‌خوانید، مکث کنید و از خود بپرسید، خواندن چه کاری انجام می‌دهد؟ همان‌طور که فکر می‌کنید، به این فکر کنید که مشاهده افکار یعنی چه؟ همان‌طور که احساس می‌کنید، ببینید چه چیزی احساسات شما را مورد توجه قرار می‌دهد؟ همان‌طور که در بدن خود هستید، بررسی کنید چه چیزی بدن شما را متوجه می‌شود؟ همان‌طور که در تجربه خود به هر چیزی توجه می‌کنید -بدن، ذهن، افکار و احساسات شما-، چه چیزی در این مورد متوجه همه چیز است؟ ناظر چیست؟

این سوال ذهن شما را به سمت آن آگاهی پس‌زمینه سوق می‌دهد. این شاهد پس‌زمینه در شما نیز همان من و امثال من هستند. آنها همان همسایه، همکار، شریک تجاری شما و مردم در خیابان‌ هستند. آنها موضوع را نمی‌دانند، زیرا سرنخی از اعماق پارادایم فراوانی نداشته‌اند و شما با آگاهی از آن منبع به آنجا می‌روید.

می‌خواهم از شما برای خواندن این متن تشکر کنم. من شما را تشویق می‌کنم که به عقب برگردید، قسمت‌های مورد علاقه خود را دوباره بخوانید و تمرینات تذهیب و تزکیه نفس را دوباره انجام دهید. هرچه بیشتر انجام دهید، احساس بهتری خواهید داشت و بیشتر می‌توانید واقعیت پارادایم فراوانی را تجربه کنید. در همین حال، من شما را تشویق می‌کنم که به دنبال رویاهای خود باشید، از الهام خود پیروی و از قانون جذب و قانون آفرینش استفاده کنید تا به شما برای رسیدن به هر آنچه در زندگی می‌خواهید، کمک کند. دوستتان دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده + نه =